فیومه یا مرگ! (Fiume o Moret!) ساخته ایگور بزینوویچ، محصول مشترک کرواسی، ایتالیا و اسلوانی جایزه ببر جشنواره روتردام (و همینطور جایزه فیپرشی، انجمن منتقدان بینالمللی) را از آن خود کرد؛ مستندی که با بازسازی اتفاقات واقعی در گذشته به ترکیب غریبی از واقعیت و تخیل میرسد و نوع متفاوتی از روایت را خلق میکند که هم آشکارا به گذشته پیوند میخورد، هم روایت امروز یک شهر و مردمانش است و هم به طرزی غیرشعاری و هوشمندانه، اخطار و هشداری است درباره آینده اروپا و ظهور مجدد فاشیسم.
فیلم داستان شهر فیومه را (که حالا نام دیگری دارد و در کرواسی کنار مرز ایتالیا قرار دارد) با یک شخصیت عجیب به نام گابریل دانونزیو پیوند میزند؛ یک شاعر مشهور ایتالیایی در اوایل قرن بیستم که هم روزنامهنگار و هم اشرافزاده بود و در زیر سایه وطنپرستی مفرط، پس از جنگیدن در جنگ اول جهانی، به عنوان یک درجهدار ایتالیایی میخواست فیومه را – که چند سال پیشتر از آن بازدید کرده بود – به زور ارتش به ایتالیا ملحق کند!
در آغاز فیلمساز در شهر پرسه میزند و درباره دانونزیو از مردم میپرسد. برخی او را نمیشناسند و برخی دیگر به محض شنیدن نامش، او را فاشیست میخوانند. رفتهرفته میفهمیم که این شاعر ، از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ با نیروهای نظامیاش به صورت خودسر و بدون پشتیبانی دولت، این شهر را تصرف کرده بود؛ یعنی درست پس از پایان جنگ اول جهانی و فرو پاشیدن امپراتوری اتریش- مجارستان، این شهر زیبا در مرز ایتالیا توسط این مجنون فاشیست (که روابط نزدیکی هم با موسولینی داشت) اشغال شده بود و او قوانین مضحک و گاه ترسناکی را در حکمرانیاش در این شهر اجرا میکرد، قوانینی که در نهایت به حمله ارتش ایتالیا به نیروهای او ختم شد!

فیلمساز اشخاص مختلفی از اهالی شهر را انتخاب میکند تا در فیلم او نقش دانونزیو را بازی کنند، در نتیجه دانونزیو در فیلم یک نفر نیست، بلکه چندین شخص مختلف، دورههای گوناگونی از شخصیت او را بازتاب میدهند، اما همه شبیه به هم انتخاب شدهاند، گویی که هر کسی از دنیای امروز مردم این شهر میتواند یک دانونزیوی دیگر باشد. در هر بخش فیلم، با یک نریشن روبرو هستیم که توسط یکی از بازیگران خوانده میشود و قسمتی از ماجرا را روایت میکند، در حالی که فیلمساز با تصاویرش به بازسازی گذشته مشغول است. دانونزیو که شیفته عکاسی هم بوده، حدود ده هزار عکس از دوره اشغال به جا گذاشته و حالا این عکسها بنمایه اصلی فیلم را شکل میدهند: بازیگران امروز- مردم شهر- این عکسها را بازسازی میکنند و درست در همان مکانها قرار میگیرند تا یک بار دیگر یک جنون تاریخی را به نمایش بگذارند.
فیلم به این ترتیب به طرز سیالی در زمان حرکت میکند و از گذشته به امروز میرسد. نمایش عکسهای واقعی ما را مستقیم به دل گذشته میرود و بازسازی امروزی آن، مرز زمان را میشکند در حالی که مفهوم مکان جابجا نمیشود و ثابت میماند: ما سرنوشت یک شهر را در طول زمان شاهدیم؛ شهری بی دفاع که مورد تجاوز فاشیستها قرار میگیرد. اما شکست زمان حاصل جذابی دارد و گویی که بازیگران واقعاً از دل عکسهای تاریخی بیرون میآیند و بر امروز شهر حکومت میکنند: زمانی که بازیگران با لباسهای سربازان ایتالیایی آن دوران در شهر هستند و صحنهای تاریخی را بازسازی میکنند، پیرمردها و پیرزنهایی که با اشغال آن دوران آشنا هستند، آنها را در خیابان سرزنش میکنند، گویی که اشغال در واقعیت دوباره اتفاق افتاده یا زمان جابجا شده است و به این ترتیب مردم امروز شهر سربازانی از دوران گذشته را مورد انتقاد قرار میدهند و از مضرات فاشیسم میگویند.
هر کدام از بازیگران نقش دانونزیو هم – به رغم غیر حرفهای بودن- موفق میشوند بخشی از شخصیت و رفتار او را بازتاب دهند، تا آنجا که تا پایان فیلم به مدد آرشیو عکسها و فیلمها در کنار متنی سلیس و روان در روایت اتفاقات، و بازسازی حرفهای شخصیتها با بازی شهروندان امروز، پازل جذابی کامل میشود که بخشی از گذشته کمتر گفته شده اروپاست و حالا از ورای تصاویری واقعی در کنار تصاویر بازسازی شده، به امروز این قاره میرسد و ظهور مجدد افکار فاشیستی را به زیر سؤال میبرد.