ژانر هارر بهعنوان یکی از مظلومترین ژانرهای سینمایی، همواره بستر درخشانی است برای خودنمایی خلاقیت و عشق به سینما؛ چه از روزگارانی که مورنائو با «نوسفراتو» اولین ستونِ فیلم ترسناک را بنا نهاد، چه نیم قرن بعد که جورج رومرو با «شب مردگان زنده» جلوهای تازه به آن بخشید و چه امروز که آری آستر و رابرت اگرز و تای وست و دیگران برای بقای این ژانر میکوشند، همواره فرصت برای بیان نقدهای اجتماعی-سیاسی و رد شدن از چهارچوبهای معمول فراهم بوده است. بنابراین هر چه یک اثر ترسناک از خلقِ وحشت صرف فاصله گیرد و به خلقِ معنا از پی این ترس برسد، ارزشمندتر و ماندگارتر خواهد بود. «مرتد» با ورود دو دختر مبلغ مورمون به نامهای خواهر بارنز (سوفی تاچر) و خواهر پکستون (کلوئی ایست) به خانۀ آقای رید مرموز (هیو گرانت) آغاز میشود؛ از همان آغاز فضاسازی گواهی میدهد بر ورود هانسل و گرتل به کلبۀ جادوگر. نیمۀ ابتداییِ فیلم به جدال رید و دختران بر سر مذهب میگذرد؛ پیرمرد صاحب خانه مدام از طریق تشبیه و تمثیل به نقد مذاهب میپردازد و دختران نیز وحشتزده از شرایط پیشآمده صرفاً نظارهگر تردستیهای او هستند. در این نیمه همهچیز نویدبخش موفقیت اسکات بک و برایان وودز است در ساختِ یک فیلم ترسناک نو با محوریت مذهب، یک هیو گرانت فوقالعاده که از پس جان بخشیدن به یک نسخۀ باهوشتر از «جیگساو» بهراحتی برمیآید؛ نورپردازی و فیلمبرداریای که وحشت سراسری میآفرینند و دیالوگهایی که میتوانند ما را به تأمل وادارند.
علاقۀ ترسناکسازها به فرهنگ عامه و به خصوص باورهای مذهبی جامعه، قدمتی دیرینه دارند؛ آنها از طریق دستکاری اعتقاداتی که از کودکی در ذهن مخاطب ریشه دواندهاند، به راحتی او را مرعوب میسازند و ترسی عمیقتر را روی پرده سینما میبرند؛ از روحها و شیاطین و راهبهها گرفته تا دجال و آل و سایر موجودات همواره دستمایههای قدرتمندی هستند برای تزریق وحشت به سالن سینما. «مرتد» اما مسیر جدیدی در پیش میگیرد؛ این بار خبری از یک موجود نیست بلکه پای جدال اعتقاد و بیاعتقادی – چنان که رید روی درها مینویسد – در میان است. این بگو مگوهای رید با خواهر بارنز فرصتی مهیا میکند تا فیلم، سؤلاتی کلیدی در باب اعتقادات مذهبی مطرح کند، هر چند که در این نیمه پاسخی برای این ابهامات مطرح نمیکند و این مأموریت را تا نیمۀ دوم به تعویق میاندازد.
«مرتد» از آغاز نیمۀ دوم به همان زیرزمین ظلمتزده سقوط میکند؛ گویی فیلم چنان محو ایدۀ بازی اتاق فراری رید میشود که آن پیرنگ اصلی را به فراموشی میسپارد. حالا دیگر خبری از جدال اعتقادی نیست و فیلم تا سطح اثری نیمهترسناک معمایی با کلیشۀ رویارویی دو پروتاگونیستِ باهوش و سادهلوح با یک آنتاگونیست مخوف نزول میکند. گرگم به هوایِ لوس رید با دو دختر آنقدر دمدستی و خام برگزار میشود که ضرباهنگ فیلم را به تکاپو میاندازد. دریدهشدن گلوی بارنز آخرین تلاش «مرتد» است برای ایجاد هیجان؛ حال آن که سرنوشت این دو کاراکتر به واسطۀ لکنت فیلمنامه مانند سرنوشت آن پیامبر دروغین وسط زیرزمین بیاهمیت به نظر میرسد. رفته رفته اوضاع بدتر هم میشود؛ خواهر پکستون که قرار بود نیمۀ دنبالهروی زوج باهوش-سادهلوح فیلم باشد، ناگهان کلاه شرلوک هلمز بر سر میگذارد و با دقتی اعجابانگیز بدون اندک خطایی به پردهبرداری از حقههای پیرمرد میپردازد. آن استدلالهای باجزئیات رید نیز به هذیانگویی یک قاتل سریالی سادیست میماند که از بازیکردن با طعمههایش لذت میبرد. با چنین وضعی طبیعی است که مدتها قبل از پایانبندی از فیلم عبور کنیم.
اساساً «مرتد» نیاز به نوعی واکاوی دارد که چگونه اثری به نسبت پیشرو در نیمۀ اول به فیلم ترسناکی بهغایت کلیشهای در نیمۀ دوم بدل میشود. بیش از هر چیز تقلید کورکورانه از اثری خلاق به نام «اره» سبب این گمگشتگی میشود؛ فیلم جیمز وان از طریق خلق یک موقعیت ملتهب، گناهان ظاهراً کوچک انسان را به رخشان میکشید. سرانجام وقتی کرامر از میان دو قربانی برمیخواست تشویش «اره» به اوج میرسید. اسکات بک و برایان وودز رویهای دقیقاً مخالف جیمز وان در پیش میگیرند و هر چه فیلم جلوتر میرود، التهاب آن رنگ آشوبی ملالآور به خود میگیرد. سپس ترس فیلمسازان از جهتگیری ایدئولوژیک و انتخاب بین دین یا بیاعتقادی، «مرتد» را به کبریتی بیخطر تبدیل میکند که لَختی روشن میشود و با نسیمی از نفس میافتد. در نهایت اما، ضربۀ پایانی را شخصیتپردازی سطحی وارد میکند؛ کاراکترها هر چه دارند مدیون بازیگرانند و تصمیمهایشان گاه ضد ویژگیهایشان عمل میکند. مثال بارز این ایراد جدی را میتوان در سکانس کشیدن فرش از زیر در دید، این سکانس ابتدا علیه هوشمندی رید به نظر میرسد که متوجه بههمریختگی اتاق نمیشود و سپس علیه کاراکتر محافظهکار و ترسویی است که از دختران به خاطر داشتیم. در نتیجه همۀ این نقاط ضعف آنگاه که «مرتد» به تقریر پیام اخلاقی پایانی میرسد، رمقی برای ما نمیماند که پا به پای فیلمسازان درگیر هیجان شویم؛ کاش یک بار برای همیشه توافق کنیم که بازگشت یک شخصیت مرده مدتهاست جذابیت خود را از دست داده است.
دستِ آخر، «مرتد» علیرغم ایدۀ ابتدایی گیرا و فیلمبرداری خوب، هیچگاه از سطحِ یک فیلم ترسناک کلیشهای و تکراری فراتر نمیرود و تشویش فیلمنامهاش مانع از خلق اثری نوآور و تازه میشود؛ شاید تنها وجهِ قابل ستایش «مرتد» نقشآفرینی قدرتمند هیو گرانت باشد که همواره قابل ستایش است.