«قیصر» مسعود کیمیایی پنجاه و پنج ساله شد. کیمیایی در سال ۱۳۴۷ با فیلم «قیصر»، شکل تازه و متفاوتی از درام جنایی را به سینمای ایران معرفی کرد. «قيصر»، بی ترديد و با هر رويکردی که به آن نگاه شود، يکی از مهمترين و بحث برانگيزترين فيلمهای تاريخ سينمای ايران است که در زمینههایی نوآور بوده است و این نوآوری سبکی و تماتیک «قیصر»، آن را در رديف آثار پیشگام موج نوئی سينمای ايران قرار میدهد. چه «قيصر» را دوست داشته باشيم و چه از آن متنفر باشيم، نمیتوانيم اهميت آن را در سينمای ايران از نظر تاريخی و زیباییشناختی انکار کنيم. «قيصر»، اثری رئالیستی و جسورانه بود که تاثیر گذاری آن بر سینمای ایران غیرقابل انکار است. تاثیرات آن را هم در سینمای موج نو و هم در فیلمفارسی میتوان دنبال کرد. کیمیایی با «قیصر»، ژانر خیابانی را در سینمای ایران ابداع کرد. محبوبیت اجتماعی «قیصر»، و شخصیت غیرمتعارف و ضد قهرمانی که کیمیایی خلق کرد، تاثیر زیادی بر برخی سینماگران موجنویی گذاشت و گرایش تازه ای را در سینمای مدرنیستی ایران به وجود آورد که روایت زندگی شخصیتهای زخم خورده، عاصی و ستیزه جو با پایانهای تراژیک و مرگبار، از ویژگی های آن بود و رد آن را می شد در فیلمهای سینماگرانی چون امیر نادری، ناصر تقوایی و فریدون گله دنبال کرد. فیلم هایی با ضد قهرمانانی که بیمحابا در برابر قانون میایستادند و فنا میشدند. از سوی دیگر «قیصر» باعث رواج موجی از فیلمهای کلیشهای جاهلی هم شد که از «قیصر»، فقط به شمایلهای ظاهری آن مثل جاهلهای سیاهپوش و کلاه شاپو و کفش پاشنه خوابیده و چاقوی ضامن دار چسبیدند و از درک استتیک و تماتیک آن عاجز ماندند.
کيميائی در «قيصر»، دست به تجربه ای در متن سينمای فارسی زد که پيش از او کسی نزده بود. او اگرچه برخلاف تصور برخی منتقدان و مورخان سینمای ایران، آغازگر سينمای موج نو در ایران نيست اما دست به نوآوریها و سنتشکنیهائی در سينمای فارسی زد که در آن زمان بیسابقه بود. او در دوران و در جامعهای «قیصر» را ساخت که سنتهای نيرومند سينمائی وجود نداشت و يا هنوز در مرحله ابتدایی شکلگيریاش بود. بنابراين طبيعی است که «قيصر» در مقايسه با نمونههای غير ايرانی خود ( مثلا فیلمهای جنایی و نوآر آمریکایی یا فرانسوی)، کم آورده و از نظر ساختار و زيبائیشناسی در مرتبههای پايينتری قرار گيرد، اما بیگمان در مقايسه با موج فيلمهای فارسی دوران خود و ژانر سینمای جنایی، يک سر و گردن بالاتر است.
«قیصر» در زمان نمايش خود به محور بحثهای انتقادی فيلم در ميان منتقدان و روشنفکران دهۀ چهل تبديل شد. برخی از مهمترين چهرههای سينمائی و روشنفکری آن زمان مثل ابراهيم گلستان، پرويز دوایی و نجف دريابندری، ارزشهای سينمائی و مضمونی آن را ستودند و برخی ديگر مثل هوشنگ کاووسی و هوشنگ طاهری، به آن حمله کرده و آن را فیلمی ارتجاعی و عقبمانده توصیف کردند. ابراهيم گلستان در نقدی هوشمندانه در باره آن نوشت: « قيصر يک فيلم گيرا و شايستۀ توجه کامل است. اگر اين فيلم در حد قريحه و استعداد سازندهاش ساخته شده بود، يک فيلم برجسته میشد. برجستگی کنونی فيلم در اين است که کار يک قريحۀ کمياب است. قريحهای که هنوز خود را به حد رشدی که شايستهاش است نکشانده است.»
حمایت گلستان از «قیصر»، باعث دلگرمی و تشویق کیمیایی شد که از نقد سراسر منفی و ظالمانۀ منتقدانی چون کاووسی به شدت دلسرد شده بود. کیمیایی، این حس سرخوردگی و انزوا را در میان نسل فیلمسازان موجنو به خوبی توضیح میدهد: «وقتی دور هم جمع شدیم فهمیدیم چقدر تنها هستیم. سینمای ایران تحت سلطۀ محصولات فیلمفارسی با صحنههای رقص و آواز و نگاتیوهای رنگارنگ بود در حالی که فیلمهای ما سیاه و سفید و تلخ بود. اما ما از اول بنا را اینطوری گذاشتیم. ما اینطور زندگی میکردیم اما هر کدام مستقلا روی پای خود ایستادیم.» (احمد طالبینژاد، یک اتفاق ساده، ۱۳۷۲، ص ۸۲)
رفاقت، خیانت و انتقام، مهمترین عناصر تماتیک فیلمهای کیمیایی از «قیصر» تا امروز بودهاند. شخصیتهای فیلمهای او عموماً از اقشار و طبقات فرودست جامعه مانند کارگران روزمزد، خلافکاران خردهپا، سربازان و آدمهای آس و پاس و زخمخوردۀ شهریاند (فضای همۀ فیلمهای کیمیایی جز «خاک» که در روستا میگذرد، فضایی شهری است). در دنیای مردانۀ کیمیایی که بر اساس دوگانههایی مثل رفاقت و خیانت، نیکی و شرارت و غرور و ذلت بنا شده، شاهد کشمکشهای بیرحمانهای بین نیروهای خیر و شر و مردانی هستیم که به ارزشهای اخلاقی دنیای کیمیایی پایبندند و یا به آن خیانت میکنند. زنان، اغلب در فیلمهای او نقش کوچکی دارند و معمولاً زیر سایۀ سنگین مرداناند و برای بقا در جامعهای مردسالارانه به حمایت آنها نیاز دارند. تمرکز فیلمهای کیمیایی، اغلب بر برجسته کردن خشونت و انگیزههای آن است. گرچه پروتاگونیستهای او در ظاهر متعلق به عصر حاضرند اما اغلب در گذشته زندگی می کنند و با حسرت و دریغ به گذشته مینگرند، گذشتهای که همیشه با آنهاست و نمیتوانند از آن جدا شوند. «قیصر» نیز با چنین نگاهی ساخته شده است.
«قیصر» با نگرش طغیانگر و آنارشیستی و اشتیاق به عدالت، نخستین ضدقهرمان واقعی سینمای ایران و یک نمونه اولیه و جسورانه از این نوع شخصیت و این نوع سینما در ایران بود. ترکیبی از پروتاگونیستهای وسترنهای انتقامجویانه آمریکایی و شخصیتهای تنها، درمانده و شوربخت فیلم نوآر. داستان مرد جوانِ غیرتی و سازشناپذیری که میخواهد انتقام تجاوز جنسی به خواهرش و قتل برادرش به دست یک دارودستۀ شرور را بگیرد. برخلاف شخصیتهای محوری درامهای جنایی قبلی ایرانی از جمله فیلمهای خاچیکیان، انگیزۀ قیصر و نیروی محرکۀ درام، پول یا زن نبود بلکه انتقام و دفاع از حیثیت خانوادگی بود. رئالیسم قیصر، خشونت بصری و شخصیتهای محکوم به فنا، ضربۀ محکمی به نظام سینمای ایران وارد کرد اما با استقبال تماشاگران مواجه شد. آنها بیش از هرچیز تحتتأثیر ارزشهای اخلاقی، و حرکت انتقامجویانۀ قیصر قرار گرفتند و به خاطر ارادۀ قوی و شهامتاش او را ستودند و با او همذاتپنداری کردند. بهروز وثوقی در «قیصر»، در قالب شمایلی نمادین و شخصیتی سرکش ظاهر شد که برای تماشاگران ایرانی آن زمان کاملا تازگی داشت. در فیلمهای جنایی قبل از «قیصر»، پایان اخلاقی فیلم، فرمولی ناگزیر بود اما در فیلمهای جنایی موجنویی مثل «قیصر»، رفتار ضداجتماعی و ضد قانون شخصیت اصلی فیلم مورد ستایش فیلمساز قرار میگرفت. «قیصر»، قربانی بیعدالتی در دنیایی سرشار از خشونت، خشم و ناامیدی بود. در دنیایی که مرز بین خیر و شر تقریباً محو شده و قهرمانان جدید، شباهت بیشتر و تمایزات کمتری با تبهکاران داشتند.
کیمیایی، سینه فیل قهاری است و عاشق فیلمهای نوآر، گانگستری و وسترن آمریکایی است. هوشنگ کاووسی، هرچند نتوانست با «قیصر» ارتباط درستی برقرار کند و به آن حمله کرد اما حرفش دربارۀ شباهت «قیصر» به «نوادا اسمیت» و دنیای وسترنی که کیمیایی در «قیصر» میسازد، کاملاً درست بود. به عقیده کاووسی، پلیس در «قیصر» همانند «کلانتر داج سیتی» بیکفایت بود که در برابر خطراتی که برای پروتاگونیست فیلم پیش آمد ناتوان بود و او را مجبور کرد که خودش انتقام بگیرد. اما «قیصر» فقط الهام گرفته از تم و شخصیتهای وسترن نبود بلکه از نظر فضاسازی، شخصیت پردازی و تماتیک بیشتر تحت تاثیر سینمای نوآر آمریکایی و فرانسوی بود. کاملاً مشخص است که کیمیایی، «قیصر» را تحت تاثیر قهرمانان سرکش و تیرهبخت نوآر و زیباییشناسی این نوع فیلمها ساخته بود.
جنبههای نوآر در «قیصر»، نقش مهمی در روایت و زیباییشناسی آن ایفا میکند و نقطه عطفی در سینمای ایران بهشمار میآید. «قیصر» سرشار از عناصر سبکی و تماتیک فیلم نوآر است: دنیایی مملو از ابهام اخلاقی، خشونت فراگیر و احساس عمیق بیگانگی. شخصیت اصلی، قیصر، تجسم ضدقهرمان عصیانگر محکوم به شکست است؛ فردی بیگانه که انگیزهاش نه ثروت یا عشق، بلکه تنها انتقام است. حرکت قیصر، بازتابی از شیفتگی کیمیایی به شخصیتهای زخمخورده و گرفتار در پیلهای از استیصال و ناامیدی است. جستجوی بیامان او برای اجرای عدالت در دنیایی فاسد و خشن، مرزهای میان خیر و شر را کمرنگ کرده و او را بیش از آنکه شبیه قهرمانان سنتی سینما کند، به ضدقهرمانهای تراژیک فیلمهای نوآر آمریکایی نزدیک میسازد. زبان بصری فیلم نیز این ارتباط را تقویت میکند و با استفاده از نورپردازی کم، تضادهای شدید نور و سایه و قاببندیهای بسته، فضایی از تنگنا و اسارت به وجود میآورد.
«قيصر» با توجه به خصوصياتی که دارد، در ميان قهرمانان دورۀ خود، يک ضد قهرمان سينمائی محسوب میشود. اگر علی بیغمِ گنج قارون را نمونه تيپيکال قهرمان ايرانی پيش از «قيصر» فرض کنيم، میبينيم که برخلاف او که پيام صلح و آشتی سر میدهد و بر طبل بیعاری میزند، قيصر، دعوت به مبارزه، خشونت و انتقام میکند. برای قهرمانان پيش از «قيصر»، راه برای پيشرفت و خوشبختی و همزيستی مسالمت آميز وجود داشت اما ضد قهرمان «قيصر» در موقعيت دراماتيک بستهای قرار گرفته که راهی جز توسل به خشونت و مرگ در برابر خود نمیبيند. دنيای «قيصر»، برخلاف دنيای علیبیغم، دنيائی تيره و سرشار از خشونت، نفرت و بیرحمی است که قيصر درآن نفس می کشد. او برخلاف شخصیتهای فیلمفارسیهای دهۀ چهل، آدم تلخ و عبوسی است که نه میخندد و نه مثل آنها در کوچه باغها راه می رود و آواز میخواند بلکه تنها پوزخند میزند و به انتفام فکر میکند. از سوی ديگر او اگرچه خشن، جسور و بیباک اما به شدت آسيبپذير و شکننده است و در لحظهای از فيلم، پای ضريح امامزاده اشک میريزد. در کنار او برادرش فرمان قرار دارد که نمونۀ شاخص یک آدم لوطی و جاهل مسلک سنتی است با تمام خصوصيات متعالی و فضيلتهائی که جامعه سنتی آن روزگار در لوطیها و جاهلهایی مثل او سراغ دارد. او بايد در دقايق نخست فيلم ( پانزده دقيقه اول) از پای درآيد، چرا که اين قيصر است که بايد وارد ميدان شود و برای گرفتن انتقام خون او به مصاف خونين برادران آب منگل برود. بنابراين، کيميائی برای نخستين بار قهرمان خوشخنده، آوازخوان، دلرحم و سازشگر فيلمفارسی را کنار گذاشته و ضدقهرمان عبوس، کينهتوز و ستيزهجوی قيصر را به جايش مینشاند. پايانبندی «قيصر» نیز حرکتی سنتشکنانه در برابر پايانهای خوش، سطحینگر و کليشهای فيلمهای فارسی آن دوره و مهمترين عامل تمايز «قيصر» با فيلمهای فارسی بود. از اين زاويه، «قيصر»، کاملا برخلاف انتظارها و علائق رايج تماشاگران سادهپسند و سطحینگر فيلمفارسی ساخته شده بود. پس از «قيصر» است که ضد قهرمانهای فيلمهای «تنگنا»، «صبح روز چهارم»، «صادق کرده»، «خداحافظ رفيق» و «کندو» به ميدان میآيند و پایانهای تلخ و مرگبار را در سینمای ایران رقم میزنند.
می توان پرسید دلایل محبوبیت «قیصر» در میان عامه مردم چه بود و یا چه چيزی در داستان قیصر وجود داشت که از فردی جنایتکار، آدمی محبوب میساخت. ساختار روایی کلاسیک «قيصر» که پیرامون شخصیتی با انگیزههای شخصی قوی شکل گرفته که دنبال انتقام و اجرای عدالت به شیوهای فردی است، به گونهای است که برخلاف قضاوتها و دیدگاههای مدرنِ امروزیِ نفیکننده «قیصر»، حرکت فردی و ستيزه جويانه این شخصیت را ستايش کرده و با او همذات پنداری میکنيم. شخصيت پردازی قيصر و شيوه روايت فيلم، بهرغم تمام ضعفهائی که دارد، عمل خشونت بار، ناهنجار و ضد قانون شخصيت اصلی آن را موجه جلوه میدهد. از اين منظر، پرسشهایی از این دست که چرا قيصر، ناموسپرست است یا خود مامور اجرای عدالت و مجازات بدکاران میشود و چرا برای اين کار به پليس مراجعه نمیکند و يا اينکه چرا اين حادثه در منطقهای متروک و يا گذشتهای دور اتفاق نمیافتد و در قلب يک شهر مدرن مثل تهران روی میدهد، پرسشهائی مربوط به جهان خارج از فيلم است.
به طور کلی برای موفقيت فیلم «قيصر» میتوان چند عامل را درنظر گرفت: نخست، درونمايه آنارشيستی، ظلمستيزانه و عصيانگرانه «قیصر» است. دوم، نگاه واقعگرایانۀ کیمیایی به زندگی آدمهای سنتی و زبان و فرهنگ مردم محلههای جنوب شهر تهران بود که رفتار و گفتار طبيعی و باورپذیرشان با تماشاگر ايرانی ارتباط نیرومندی ایجاد میکرد. همينطور وجود شخصیتهای واقعی با انگيزههای قوی که همذات پنداری تماشاگر ايرانی را برمیانگيخت. و از همه مهمتر، سبک بازيگری واقعگرايانۀ آن که تا آن زمان در سينمای ايران سابقۀ چندانی نداشت و تنها در فيلمهایی مثل «خشت وآينه» ابراهيم گلستان و «شب قوزی» فرخ غفاری تجربه شده بود. بهروز وثوقی با بازی احساسی و قدرتمند خود پس از «قيصر» به الگوی بازیگری در سينمای ايران تبديل شد. وثوقی با آن نگاه تيز و شکافنده و چهرۀ تلخ و سبک موها و شیوۀ راه رفتناش، قيصر را به فیگور آيکونيک سينمای ايران تبديل کرد. «قيصر»، به دليل وجود شخصيتهای خوندار و باورپذیر، فضاسازی ماهرانۀ محيط جنوب شهر تهران با بازارچهها، قهوهخانه، گرمابه و کوچههای تنگ و تودرتويش، فيلمبرداری دقيق وکم نظير سياه وسفيد و نورپردازی و سايه روشن های ماهرانه اش، خصوصا در صحنه های مربوط به کشتارگاه و قتل در حمام، اثری به یادماندنی و فراموش نشدنی در سینمای ایران است. شايد در جهان واقعی، کسی با يک سارق يا گانگستر يا آدمکشی که ضد قانون عمل میکند و نظم شهر را به هم میريزد، همدلی و همذات پنداری نکند اما سينما و هنرهای نمايشی با بهرهگيری از شیوۀ روایت و عناصر درام و قصهپردازی، همذات پنداری تماشاگران و حس شفقت آنها را نسبت به شخصيتهای محوری و قهرمانان فيلم يا نمايش برمیانگيزند و در پايان، به تعبير ارسطو آنها را دچار کاتارسيس میسازند. بر اين اساس، حرکت فردی قيصر و خروش او عليه کسانی که به حريم خانوادگی او تجاوز کرده و عامل قتل برادر و خواهرش شده اند، در جهان دراماتيک فيلم معنا پيدا کرده و باورپذير میشود.
شخصیت قیصر با سرپیچی از هنجارهای اجتماعی و پذیرش خشونت برای دستیابی به هدفش تعریف میشود. این نگرش شورشی و خط آنارشیستی او را هم قربانی و هم عامل آشوب پیرامونش میکند. تلاش او همانند تلاش شخصیتهای نوآری برای انتقام، اگرچه موجه اما بیهوده به نظر میرسد و بر اجتنابناپذیری سقوط او تأکید دارد. اعمال او ناشی از عدالت شخصی در دنیایی خشن و بی اخلاق است—دنیایی که حتی آدم های خوب و آرام نیز راهی جز توسل به خشونت ندارند. قیصر به خان دایی می گوید: «این دنیا همش واسه من کلک بوده و نامردی. به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم. این نظام روزگاره خان دایی. اگه نزنی میزننت.»
زیبائیشناسی خشونت و قتل در «قیصر» نیز قابل توجه است. صحنههای قتل با دقت و مهارت خاصی طراحی و اجرا شده است. صحنه قتل در حمام با تیغ دلاکی (کشتن نخستین قربانی)، بسیار خشونت آمیز و تکان دهنده است و همانند صحنه قتل جنت لی زیر دوش آب درفیلم «روانی» هیچکاک پرداخت شده است. کریم آب منگل زیر دوش نمره قرار دارد. قیصر وارد دوش میشود. دو مرد به هم میپیچند. دوربین از بالا شاهد درگیری آن دو است. در نمائی بسیار نزدیک، قیصر با تیغ اصلاح ضربات تندی بر سر و صورت کریم وارد میکند. نمائی از صورت پر از خون کریم نشان داده میشود که از درد فریاد میکشد اما تنها صدای آب دوش شنیده میشود. نمای کلوزآپی از دست قیصر که تیغ خونین را بالای دیوار دوش میگذارد. به دنبال آن نمای دست خون آلودی میآید که بر روی کاشیهای سفید کشیده میشود و پس از آن نمائی از کف حمام نشان داده میشود که آب و خون زیر پاها جاری است. در تک تک نماهای این صحنه، خشونت موج میزند. در صحنۀ سلاخ خانه نیز با اینکه کیمیائی از نمایش مستقیم کشتن رحیم آب منگل میپرهیزد اما حرکت قیصر در میان لاشههای آویخته گوشت و مونتاژ موازی با ضربه های کارد که لاشۀ گاو را تکه تکه میکند، خشونت صحنه را دو چندان میکند. و سرانجام در سکانس نهائی نیز که در ایستگاه متروکه راه آهن میگذرد، خشونت شکل عریانتر و بیرحمانهتری مییابد. ضربههای چاقوی قیصر و قربانیاش( منصور آب منگل) شکم هر دو را دریده و نمایشی خونین و دلخراش ازخشم و نفرت و انتقام به راه میاندازد. از مجموع هفت مرگی که در «قیصر» اتفاق میافتد، پنج تای آن با ضربه های چاقو است. از این نظر، «قیصر» یکی از خشنترین آثاری است که تا کنون در سینمای ایران ساخته شده است. خشونتی که بازتاب خشونت جاری در جامعۀ ایران دهۀ چهل و پیشگوئی خشونتهای سیاسی است که در سالهای بعد در ایران رخ میدهد.
«قیصر»، در گفتمان سنت و مدرنیته در ایران نیز یک نمونه قابل توجه و نیازمند بررسی و تحلیل است. اگر «قیصر» را در کانتکست سیاسی، اجتماعی دوره تاریخی خاص آن (دهه چهل) بررسی کنیم، آن را حامل ایدئولوژی سنتی، مردسالار، خشن و واپسگرائی خواهیم یافت که در برابر روند پرشتاب مدرن شدن و به عبارتی، غربی شدن جامعه مقاومت میکند. از این منظر، «قیصر»، مبلغ و مدافع تمام ارزشهای سنتی و ضد مدرن و بیانگر دیدگاههای جزمی و ایدئولوژیک روشنفکران آن عصر است. دهۀ چهل، دههای است که پروژۀ مدرنیزه کردن و غربیکردن جامعه به شدت از سوی حکومت پهلوی دنبال میشود و به دلیل بافت و ساختار اجتماعی و فرهنگی سنتی جامعه، مقاومتهائی را نیز در لایههای پایین و اقشار مذهبی و سنتی جامعه سبب شده است. دوره ای که استبداد سیاسی، اختناق و سانسور شدید سیاسی، راه را بر هرگونه دیالوگی بین حکومت و مخالفان آن بسته بود. در چنین شرایطی، مخالفان حکومت شاه با خاستگاهها و ایدئولوژیهای مختلف از نیروهای چریکی مارکسیستی گرفته تا گروههای انقلابی اسلامی در مخالفت با ایدهها و برنامه های حکومت به جنگ مسلحانه، خشونت و ترور متوسل شدند. «قیصر»، محصول و برآیند نگاه چنین دورهای است. فضا و دنیای ظلمستیز و عدالت طلبانۀ قیصر و قانون شکنی عصیانگرانه قهرمان آن دقیقا با خواستها و تمایلات روشنفکران معترض و انقلابی از یک سو و آرزوهای سرکوب شده جوانان عاصی از سوی دیگر همخوانی داشت. به این ترتیب، انتقام فردی قیصر، جنبهای سیاسی یافته و به عنوان نشانهای از یک اعتراض و شورش عمومی بر علیه دستگاه حاکم تعبیر شد. احمد میر احسان در تحلیل خود از «قیصر»، معتقد است که بدون درک روحیۀ زمانۀ «قیصر» نمیتوان موفقیت کم نظیر و کارکرد اجتماعی و اخلاقی «قیصر» را درک کرد. به نظر میر احسان؛ جوان عصیانگر ایرانی، « قیصر را تمثیل مردانگی و غیرتمندی یافت. از انتقام او خشمش فرو مینشست و سرشار از احساسات پاک و منزه طلبانه نفی شر میشد. در همان حال که عاشق هنر و ادبیات و سینمای آوانگارد غربی بود. البته در این هوا، نه قیصر بلکه حادثه سیاهکل، رادیو میهن پرستان، اعلامیه های سازمان های چریکی، چه گوارا، ساواک، شکنجه، اخبار مقاومت کتیرائی و آیت الله طالقانی و حنیف نژاد و اندکی لنین و خیلی استالین و بیشتر از آنها مائو و کاسترو و ماریگلا که تضاد کافکا و گوگن و پیکاسو را با هوشی مینه و احمد زاده… به سود مشی چریکی حل میکرد.» به اعتقاد میر احسان: «چاقوی قیصر تفسیری هم نوا با روحیه و تجربه زمانه و روانشناسی نسل جوان آن سالها و راه حل روشنفکران آن دوران داشت. این یک نماد کاملا ایرانی بود که به همه آن تئوریهای مبارزه قهرآلود و جان برکف رسالات مخفی، مشروعیت ریشهدار میداد. با قیصر، نوجوان اهل کتاب و اعلامیه، از قتل آشنازدائی میکرد و به آن هویتی روشنفکرانه میداد.»
«قیصر»، همچنین رمانتیسم محکوم به فنا را از سینمای نوآر به عاریت میگیرد و شخصیت اصلی خود را بهعنوان فردی تراژیک معرفی میکند که نمیتواند از دست سرنوشت خود فرار کند. مخاطب با خشم و ناامیدی او همدلی میکند، حتی زمانی که بیهودگی تلاشهایش را میشناسد. این ترکیب پیچیدگی اخلاقی، ناامیدی اگزیستانسیالیستی و قوس روایی تقدیرگرایانه، «قیصر» را به اثری پیشرو در سینمای ایران تبدیل میکند که عناصر و حساسیتهای سینمای نوآر را با زمینه فرهنگی و اجتماعی منحصربهفرد ایرانی در هم میآمیزد.