اخیراً نمایشگاهی با عنوان «چشم در چشم/ EYE To EYE» (پرتره در هنر مدرن و معاصر) در موزه هنرهای معاصر تهران برپا شد که با استقبال کم نظیر دوستداران هنر مدرن در ایران مواجه شد. استقبال گرم و چشمگیر مخاطبان به ویژه جوانان از این نمایشگاه با واکنشهای متفاوت و متضاد کاربران در شبکههای اجتماعی مواجه گردید. برخی از کاربران از اینکه شرایط برای نمایش اینگونه آثار در ایران فراهم شده ابراز خوشحالی کردند و گروهی نیز استقبال پرشور و عجیب گروه زیادی از مردم از این نمایشگاه و صفهای طویل تشکیل شده در جلوی موزه هنرهای معاصر را نشانهای کاذب از علاقۀ نمایشی به هنر و تظاهر به فرهنگ دوستی در میان اقشار مرفه جامعه ایرانی دانسته و به انتقاد از آن پرداختند. در این نمایشگاه مجموعهای از 130 اثر هنری از آثار هنرمندان مدرنیست برجستۀ خارجی و ایرانی از جمله فرانسیس بیکن، لوترک، پیکاسو، ونسان ونگوگ، اندی وارهول، جیاکومتی، جیمز انسور، ادوارد مانه، جیم داین، رابرت راشنبرگ، فرنان لژه، خوان میرو، کمالالملک، بهمن محصص، مارکو گریگوریان، ژازه طباطبایی، محمود جوادی پور ، کامبیز درمبخش، غلامحسن نامی و مهدی سحابی به نمایش گذاشته شد. این نمایشگاه، بخشی از گنجینه ارزشمند و کمنظیر موزه هنرهای معاصر است که در سالهای قبل از انقلاب خریداری شد و سالها در زیرزمین موزه هنرهای معاصر نگهداری میشد و کمتر به نمایش گذاشته شده بود. گنجینۀ آثار مدرنیستی موزه هنرهای معاصر، مجموعهای متنوع از آثار برخی از هنرمندان مطرح مدرنیست جهان است که به سفارش دفتر فرح دیبا و زیر نظر کامران دیبا، آرشیتکت و پسرعموی فرح دیبا در دهۀ ۵۰ خورشیدی خریداری شد و یکی از غنیترین و منحصربهفردترین مجموعههای هنری در جهان است. این نخستین بار نیست که بخشی از گنجینههای هنری ارزشمند موزه هنرهای معاصر در معرض دید عمومی گذاشته میشود بلکه سالها قبل در دهههای هفتاد و هشتاد نیز، نمایشگاههای مشابهی با این مضمون در این مکان برگزار شد که بزرگترین آن مربوط به نمایشگاه «جنبش هنر مدرن» است که در سال 1384 در اواخر دوره مدیریت علیرضا سمیع آذر، مدیر وقت موزه هنرهای معاصر برپا شد که طی آن، بخش مهمی از داراییهای هنری موزه هنرهای معاصر که پس از انقلاب به دليل فضای فرهنگی و سياسی غربستيزانه و ضد مدرن ايران، سالها در انبار موزه مانده بود در معرض ديد شيفتگان هنر مدرن قرار گرفت. در آن نمايشگاه، 170 تابلوی نقاشی، 15 مجسمه و اثر حجمی و سه اثر مفهومی (Conceptual) از دوره امپرسيونيسم گرفته تا کوبيسم و مينیماليسم به نمايش گذاشته شد که درميان آنها آثاری از بزرگترين نقاشان و مجسمهسازان جهان مثل پيکاسو، گوگن، اندی وارهول، جکسون پولاک، من ری، فرنان لژه و سالوادور دالی به چشم میخورد. در همان زمان با علیرضا سميع آذر دربارۀ گنجینههای موزه هنرهای معاصر، اهمیت جهانی آن و چگونگی حفظ و نگهداری آنها در سالهای بعد از انقلاب که هنر مدرن، قربانی نگاه ایدئولوژیک، بسته و افراطی انقلابیون به قدرت رسیده شده بود، گفتگویی کردم که هرچند قدیمی است اما اکنون با توجه به نمایش دوباره این آثار در موزه هنرهای معاصر، شنیدن حرفهای دقیق او، قطعاً برای دوستداران هنر مدرن و بازدیدکنندگان این نمایشگاه تازگی دارد و جالب است.
از چه زمانی و چگونه به وجود اين تابلوهای ارزشمند در زيرزمين موزه هنرهای معاصر پی برديد؟
البته تمام کسانی که با تحولات هنری کشور آشنا بودند از وجود چنين مجموعه عظيمی در موزه ما باخبر بودند ولی اطلاع دقيقی در مورد تعداد آثار و نام هنرمندانی که در اين مجموعه وجود دارند نبود تا اينکه من اين فرصت را داشتم که اين مجموعه را از نزديک ببينم و پس از ديدن آن در همان روزهای اوليه حضورم در موزه به عظمت آن که يکی از بی نظيرترين مجموعه های هنر مدرن در جهان است پی بردم و بلافاصله تصميم گرفتم که آن را به نمايش عمومی بگذارم.
به نظر شما چرا اين آثار مدت 27 سال در زيرزمين موزه هنرهای معاصر ماند و خاک خورد؟ چه عوامل سياسی و اجتماعی باعث شد که اين آثار در اين مدت به نمايش درنيايد و اينک چه شرايطی پديد آمده که امکان نمايش اين آثار را بوجود آورده است؟
27 سال در انبار موزه نبوده بلکه تا حدود 6 سال پيش در انبار بوده يعنی چيزی نزديک به 22 سال. پيش از اين در خلال 5 نمايشگاه موزهای تحت عناوين: بيان و انتزاع، پاپ آرت، امپرسيونيست و پست امپرسيونيست، از کوبيسم تا مينیماليسم و اکسپرسيونيسم انتزاعی بخش عمدهای از آثار کلکسيون موزه در طول پنج سال گذشته به نمايش درآمدند. اما در طول آن 22 سال بعد از انقلاب، قطعاً معرفی هنر غرب يا هنر مدرن در الويت سياست فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به تبع آن مديريت وقت موزه هنرهای معاصر تهران نبود. بنابراين هيچ توجه جدی به اين قضيه نشد و شايد هم مسئولان وقت موزه از اهميت چنين مجموعه ای باخبر نبودند که در اين صورت حتما تلاش میکردند که مسئولان عاليرتبه کشور را متقاعد کنند که اين ثروت بزرگ، به شکلی حداقل ناقص و محدود به نمايش دربيايد.
آيا می توان گفت که تحت تاثير شرایط فرهنگی ضد غربی و نگاه ايدئولوژيک مسئولان به هنر که در طول اين سالها در ايران حاکم بوده، به اين آثار بی توجهی شده است؟
بله، فکر می کنم مديران قبلی موزه، تحت تاثير خواسته مقامات عاليرتبه کشور به نوعی هنر ايدئولوژيک که در خدمت تبليغات سياسی بود بيشتر توجه نشان دادند؛ يعنی آنچه از طرف برخی مقامات، تشويق و توصيه میشد، تا اينکه بخواهند هنر ارزشمند و برجسته را که دارای اعتبار جهانی است نشان دهند.
به عنوان مدير يک دستگاه فرهنگی، به نظر شما هنر مدرن در ايران تا چه حد قربانی این نوع سياستهای ضد غربی و اعمالنظرهای ايدئولوژيک شده و از اين بابت لطمه ديده است؟
حدش را نمی توانم به طور دقيق تعيين کنم. ولی هنر در ايران قطعا از اعمالنظر سياستمداران و يا سياستزدگی هنرمندان آسيبهای کيفی ديده اما اين فقط ايران نيست که دستخوش چنين خسرانی شده، در طول تاريخ هنر در همه جای دنيا و حتی در سراسر جنبش هنر مدرن، هنرمندان در کشورهای غربی از فشار و انحرافاتی که از طرف سياستمداران برهنر تحميل میشد رنج بردهاند.
با توجه به تغییر نگاه و تحولات نسبی که در چند سال اخير (این گفتگو در زمان ریاست جمهوری و اصلاحات سید محمد خاتمی انجام شد) پديد آمده، مثل همين شرايطی که فراهم شده تا بتوان کارهای مدرن هنرمندان اروپايی و آمريکايی را به نمايش گذاشت، آيا چنين چرخشی میتواند به رشد هنر مدرن در ايران کمک کند؟
بله حتما. به خصوص که شرايط عوض شده. هنر بعد از هر انقلابی، شکل ايدئولوژيک به خود میگيرد. انقلاب به يک نيروی عظيم فکری و برانگيزاننده نياز دارد که ايدئولوژی میتواند تامين کنندۀ آن نيرو باشد. بعد از اينکه از شرايط انقلابی فاصله میگيريم و شدت و غلظت ايدئولوژيک کاهش پيدا میکند، طبعا هنر ايدئولوژيک هم کمتر خواستنی میشود و بنابراين نوعی تحول در آن به وقوع میپيوندد. بنابراين هنرمندان ما که زمانی آثاری توليد میکردند که مستقيماً در خدمت ايدئولوژی انقلابی بود، الان به گونه ديگری از آفرينش هنری میپردازند. در بخشهای ديگر حيات فرهنگی اجتماعی ما هم اين گرايش را میبينيم. کسانی که تا ديروز انقلابیون دوآتشه بودند، امروز از روشهای اجتماعی غير انقلابی، مسالمتجويانه، مدبرانه و گاهاً سازشکارانه طرفداری میکنند و ديگران را به انقلابیگری کور و آکنده از هيجان متهم میکنند.
با توجه به جو شدید مذهبی و انقلابی و ضد غربی که در اوايل انقلاب حاکم بود، اين خطر وجود داشت که اين آثار که برخی از آنها هم دارای برهنگی و جنبههای اروتیکاند (مثل کارهای بیکن) از بين بروند. چگونه اين آثار در آن شرایط حفظ شده و از بين نرفتند؟
میدانم که برخی مقامات عاليرتبه در شور و هيجان انقلابی سالهای اوليه انقلاب، توصيههای اکيدی مبنی بر حفظ اين آثار کردند که در نگهداری آنها بسيار موثر بود اما از سوی کسانی که هيچ دانش و آگاهی نسبت به ارزش اين آثار نداشتند، میتوانست در اين مدت خطراتی متوجه اين آثار بشود که بايد بگويم مديريت وقت موزه در آن سالها کار بسيار ارزشمندی در نگهداری اين آثار انجام داده به نحوی که اين آثار معجزهوار حفظ شدند.
اين آثار در چه شرايطی در انبار موزه نگهداری میشدند؟
بزرگترين مزيت نگهداری آثار هنری در موزه، حفظ شرايط ثابت آب و هوايی آنهاست. چون در بيست و چند سال اخير اين آثار در يک شرايط ثابتی نگهداری شدند، تقريبا سلامت نسبی خود را حفظ کردند. خصوصا اينکه انبار موزه جای بسيار خنکی است و اين باعث شده که خيلی از اين کارها کيفيت بيست و پنج سال پيش خود را حفظ کنند. برخی از اين آثار که دارای آسيبهای جزئی هستند، به نظر میرسد که اين آسيبها متعلق به زمانی است که اين آثار به موزه آورده شدند.
آيا اثری بوده که مفقود شده باشد؟
نه هيچ اثری مفقود نشده. برخی آثار بودند که قبل از انقلاب خريداری شدند ولی بعد در طول دوران انقلاب به کشور نيامدند. ما پیگيریهايی کرديم که اين آثار وارد شدند. آثار نه چندان مهم ديگری هم هست مثل نمونه نقشههای چند آرشيتکت بزرگ دنيا که پولش هم پرداخت شده و الان در آمريکاست و در پرونده حقوقی ايران و آمريکا متعاقب قرارداد الجزاير سرنوشت مبهمی دارد.
قبلا شايعاتی مبنی بر فروش برخی از اين آثار در حراجی های بزرگ کشورهای اروپايی بر سر زبانها بود و برخی رسانهها نيز اخباری در اين زمينه منتشر کردند. به نظر شما تا چه حد اين شايعات صحت داشت؟
نه هيچکدام از اين شايعات صحت نداشت. حداقل نمايشگاه حاضر نشان میدهد که هيچ شايعهای در مورد فروش، معاوضه و يا حتی آسيب ديدن تابلوها در خلال امانت سپاریها صحت نداشته. ولی البته من خودم شاهد برخی از اين شايعات بودم. اين را هم اذعان دارم که وجود شايعات يکسر برای مجموعه زيانآور نبود، چون گاه برخی شايعات يک اثر را مشهور میکند و باعث افزايش قيمت آن میشود.
آيا آثار به نمايش درآمده تمام دارايیهای ارزشمند موزه است يا کارهای ارزشمند ديگری هم هست که به نمايش درنيامده؟
نه اين تمام آثار مجموعه ما نيست ولی با توجه به ظرفيت ديوارههای موزه و 9 گالری که در اين ساختمان است، مهمترين کارهای مجموعه را به نمايش گذاشتيم. به غير از سه اثر که به دلايل ديگری در اين نمايشگاه شرکت نکردند. يکی تابلوی فرانسيس بيکن با عنوان« پيکرهای لميده و ملازم» است که الان در گالری ملی هنر ادينبورگ روی ديوار هست و قرار است پس از اينکه نمايشگاه پرترههای فرانسيس بيکن به هامبورگ رفت همراه با اين نمايشگاه به هامبورگ برود و بعد از اتمام نمايشگاه هامبورگ به ايران بازگردد. دوم دو اثر از دو هنرمند بزرگ فرانسوی يعنی تابلوی “گابريل با تور” اثر اگوست رنوار و تابلوی “دوران طلايی” اثر آندره دوران است که به دليل داشتن تصاوير مغاير با شئون اخلاقی اسلامی، از نمايش آنها به طور عمومی خودداری کرديم.
آيا در اين مورد خودتان تصميم گرفتيد يا مرجع خاصی اين آثار را غيرقابل نمايش اعلام کرد؟
خير. مقامات ذيربط در وزارت ارشاد که عمدتاً حراست وزارت ارشاد است اين آثار را غير قابل نمايش اعلام کردند. البته اين تشخيص، تشخيص مديريت موزه نيز هست منتهی تقاضای ما از آنها اين بود که حداقل در يک فرصت خصوصی صرفاً برای هنرمندان و دانشجويان هنری اين امکان فراهم شود که آنها بتوانند اين آثار را مشاهده کنند، خصوصا اثر آندره دوران که به لحاظ تاريخی، تابلوی بسيار بسيار مهمی است و شايد بتوان گفت به بهترين وجهی جنبش فوويسم را نمايندگی میکند. اما مسئولين وزارت ارشاد گفتند که در شرايط حاضر حتی نمايش خصوصی اين دو اثر مناسب نيست ولی من اميدوارم که در آينده با آرام شدن فضای فرهنگی اجتماعی کشور اين امکان بوجود بيايد که حداقل هنرمندان و دانشجويان هنر اين دو اثر را ببينند.
شما در اين نمايشگاه، جای تابلوی وسط را در تابلوی سه لتی(Triptych) فرانسيس بيکن که دو مرد را در رختخواب نشان میدهد خالی گذاشتيد. ممکن است در اين باره توضيح دهيد.
در روز افتتاح نمايشگاه تابلوی وسط هم بود ولی پس از آن با توجه به توصيه مقامات ذيربط، آن تابلوی وسط هم که گفته میشد حاوی تصاويری مغاير با شئون اخلاقی است، از روی ديوار برداشته شد.
شما در جايی گفتهايد که اين مجموعه يکی از 10 گنجينه برتر هنر مدرن جهان است. برچه اساس و چگونه به اين نتيجه رسيديد؟
اين چيزی است که در بارۀ اين مجموعه گفته میشود. فراتر از آن گفته میشد زمانی که اين کلکسيون گردآوری شد يعنی حدود 27 سال پيش، جزو 4 کلکسيون برتر دنيا بود منتهی نه از حيث ارزش کلی مجموعه بلکه از نظر جامعيت و فراگيری آن که دربرگيرنده مهمترين چهرههای هنری و تقريبا تمام جريانها و سبکها و نقاط عطفی است که در تاريخ هنر مدرن از زمان امپرسيونيستها تا مينی ماليستها به وقوع پيوست. کمتر مجموعهای در دنيا پيدا میکنيد که از اين جامعيت برخوردار باشد. به نظر من شمار چنين مجموعه فراگيری در دنيا قطعاً کمتر از ده تاست.
در مقدمۀ کاتالوگی که در باره اين نمايشگاه منتشر کرديد از زحمات مهندس کامران ديبا موسس و نخستين مدير اين موزه تشکر کرديد. به نظر شما نقش کامران ديبا در گردآوری اين آثار تا چه حد بوده است؟
نقشی محوری و تعيين کننده بود. شايد اگر فرد ديگری جای ايشان مدير وقت موزه بود، نسبت به گردآوری اين کلکسيون آنقدر جدی نمیانديشيد. و من میدانم که در همان زمان خيلیها بودند که اين کار را زائد و با توجه به هزينه آن کاملا گزاف میپنداشتند و خيلیها بودند که فکر میکردند داشتن چنين مجموعهای برای ما کاملاً غير ضروری است. ولی ايشان عليرغم انتقادهايی که در آن زمان بود، اين مجموعه را جمع آوری کرد و اکنون اين مجموعه يک افتخاری است برای ملت ايران که دارای گنجينه بزرگی است از آثار هنرمندان غربی که در خارج از جهان غرب اگر نگوئيم هرگز يافت نمیشود بلکه به ندرت نمونههای مشابهی پيدا میشود.
آيا اين تابلوها، پيش از انقلاب هم در موزه به نمايش گذاشته شده بود؟
بله در چند نمايشگاه موضوعی مختلف از جمله نمايشگاهی که تحت عنوان «پاپ آرت» بود اين آثار به نمايش درآمد.
يک نوع تداوم زمانی و دورهای از نظر تحول سبکهای هنری مدرن در اين مجموعه ديده میشود. به نظر شما آيا اين مجموعه، تصادفی فراهم شده يا بر اساس انديشه و برنامهريزی خاصی خريداری شده است؟
البته توجه اصلی آنها اين بود که يک کلکسيون بزرگ برای موزه تهيه شود. ظاهرا آثار هنری بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه بيشتر آنان بوده است. ما از کثرت آثار جريانهايی چون اکسپرسيونيسم انتزاعی، پاپ آرت و مينیماليسم که بعد از جنگ جهانی دوم به ظهور رسيدند میتوانيم پی ببريم که نقطۀ اصلی توجه آنها جريانهايی هستند که در آن زمان، معاصر قلمداد میشدند، يعنی جريانهای بعد از جنگ جهانی دوم، اما به دليل اينکه تمام جنبشهای بعد از جنگ جهانی دوم به شکلی ريشه در جريانهای قبل از جنگ دارند، برخی از هنرمندانی که در فاصلۀ بين دو جنگ به ظهور رسيدند هم در اين کلکسيون جای داده شدند از جمله هنرمندانی که ما در سبکهای کوبيسم، اکسپرسيونيسم و سوررئاليسم سراغ داريم. فکر میکنم علاقۀ خاصی هم از بالا به مديريت موزه توصيه کرده که آثار امپرسيونيستها هم به اين مجموعه اضافه بشود. چون در يک موزۀ هنرهای معاصر، وجود آثار امپرسيونيستها و حتی پست امپرسيونيستها چندان ضروری به نظر نمیرسد.
منظور شما از اين گرايش ويژه در بالا به طور مشخص کيست؟
به طور مشخص بايد به علاقۀ شخص فرح ديبا در تهيه چنين مجموعهای اشاره کرد.
اين مجموعه از نظر نمايش سير تحول هنر مدرن تا چه حد دقيق است و احياناً چه کمبودهايی در آن ديده میشود؟
تقريبا تمام تحولات دوره مدرن از ظهور امپرسيونيستها که انقلابی را در استفاده از نور و رنگ در نقاشی پايهريزی کردند تا کوبيستها که در پی کار بر روی تکنيک و همينطور ادراک نوين از زمان و فضا بودند و سوررئاليستها که به دنبال اشارات و تداعی معانی و نوعی ناهشياری خودآگاه بودند را میتوانيد در اين مجموعه ببينيد. همينطور از همۀ چهرههای مهم جريان اکسپرسيونيسم انتزاعی و پاپ آرت و مينیماليسم، حداقل يک اثر مهم در اين مجموعه جای داده شده است. در حاليکه چهرههای شاخصی از بين سوررئاليستها همانند بنيانگذار آن آندره برتون، روبرتو متا، آشيل گورکی آثاری در اين مجموعه ندارند و برخی از چهرههای مهم ديگر آن مانند سالوادور دالی هم کار چندان مهمی در اين مجموعه ندارند. همينطور از بين اکسپرسيونيستها هم جز دو سه اثر متعلق به روئو و آنسور دگروز، آثار بسيار مهمی در اين مجموعه نداريم. در کنار آنها بايد از جريان بسيار مهم کنستراکتيويستها و چهرههای شاخصی چون مالوويچ ياد بکنم که در اين مجموعه جای ندارند و به نظر من به خوبی نشان میدهد که توجه اصلی آقای ديبا و مشاورانش، جريانهای بعد از جنگ جهانی دوم بوده است.
برخی چهرههای شاخص هنر مدرن که در آن سالها مطرح بودند مثل سزان، موندريان و ماتيس نيز در اين مجموعه غايباند.
اگر از اين هنرمندان، آثاری در اين مجموعه میآمد، در آن صورت اين مجموعه جزو 3 مجموعۀ بزرگ دنيا درمیآمد. اينها حلقههای مفقوده ای است که مجموعۀ ما را عليرغم همۀ عظمتی که دارد در جامعيت کامل و مطلقاش متزلزل میکند و در صورت وجود آنها میتوانست آن را به يکی از کاملترين مجموعههای هنر مدرن در دنيا تبديل کند.
به عنوان مدير اين موزه آيا هيچگاه تلاش کرديد که اين کمبودها را با خريد آثار جديد رفع کنيد؟
بله تلاش بسيار زيادی کردم. اين يکی از روياهای من بود که متاسفانه تا روزهايی که در آستانه ترک اين موزه هستم تحقق پيدا نکرد. شما میدانيد که خريد آثار هنرمندان مهم، نه چهرههای بزرگی همچون موندريان، کاندينسکی، ماتيس، سزان، يا ون گوگ بلکه چهرههای متاخرتری که در سالهای دهههای هشتاد و نود به ظهور رسيدند، نيازمند صرف ارقام دهها ميليون دلاری است. امروز اگر شما بخواهيد از چهرههای مهم و متاخری که در اين مجموعه جای ندارند مثل پلکه، ريشتر، بازليتس و کيفر از بين آلمانیها و همينطور بوری، فونتانا يا جريانات موسوم به آرته پوورا در ايتاليا… يا هنرمندان انگليسی مثل لوسين فرويد و فرانک اوئرباخ يا هنرمندان آمريکايی مثل جف کونز و غيره آثاری را خريداری کنيد حتما به دهها و بلکه صدها ميليون دلار پول احتياج داريد و اين تصميمی بود که به يک اراده بزرگ در عالیترين سطح کشور ما نيازمند بود. تلاشهای من و همکارانم بيشتر از طريق نمايندگان مجلس ششم جلو رفت اما در عمل نتيجهای نداشت. امروز هم فکر میکنم شرايط برای اين کار از گذشته نااميدکنندهتر است يا حداقل در آينده نزديک چنين شانسی وجود ندارد. اميدم اين بود که اولاً تلاش کنيم حلقههای مفقودهای را که در اين کلکسيون هست با خريد آثار جديد پر کنيم و ثانياً آن را که تا دهه هفتاد جلو آمده پيشتر آورده و تا سال 2000 برسانيم.
استقبال مردم از نمايشگاه هنر مدرن چگونه است؟
فوق العاده است، خيلی بيشتر از هر نمايشگاهی که قبلا داشته ايم. در هفته اخير، بعضی روزها بيش از 2000 نفر به موزه مراجعه کردند که اين رقم برای تهران در شرايط موجود، رقم کاملا بیسابقهای است. تقريبا تمام بازديدکنندگان ما جوان هستند و اين نشان میدهد که آنها مايلاند که اين آثار را ببينند و از رهگذر ديدن اين آثار به درک دقيقتری نسبت به تحولات هنر مدرن برسند.