«هیچ سرزمینی نیست»، مستندی شجاعانه و تکاندهنده دربارۀ فلسطین است. این فیلم، حاصل همکاری باسل عدرا، مستندساز و خبرنگار فلسطینی؛ حمدان بلال، عکاس و کشاورز فلسطینی؛ یووال آبراهام، خبرنگار اسرائیلی؛ و ریچل زور، فیلمبردار اسرائیلی است.هر چهار نفر بهعنوان کارگردان و تدوینگر در این پروژه مشارکت داشتهاند. باسل و یووال، شخصیتهای اصلی فیلماند، درحالیکه بلال در نقش فردی چالشگر و شکاک در گروه، حضور موثری دارد. این فیلم برای اولین بار در فستیوال برلین ۲۰۲۴ نشان داده شد و جایزه بهترین فیلم مستند را کسب کرد.
«هیچ سرزمینی نیست»، دوره کوتاهی از تاریخ فلسطین را دربر می گیرد. فیلم از سال ۲۰۱۹ آغاز شده و در ۲۰۲۳ به پایان می رسد و دربارۀ اشغال و تخریب منطقۀ مسافر یطا در کرانه باختری به وسیلۀ سربازان اسرائیلی و آوارگی اجباری مردم فلسطین و مقاومت آنها در برابر شهرکنشینان اسرائیلی و ارتش است. راوی اصلی فیلم عدرا است، کسی که روحیۀ مقاومت و مبارزه برای حفظ روستا را از پدرش به ارث برده، مردی که در خط مقدم مبارزه علیه زور و اشغال ایستاده. اما عدرا، انرژی پدر را ندارد و می ترسد که نتواند به مبارزه ادامه دهد چرا که او امیدی به ثمربخش بودن این مبارزات ندارد و روز به روز ناامیدتر میشود.
«هیچ سرزمینی نیست»، مستقیماً به درگیریهای اخیر اسرائیل و حماس نمیپردازد بلکه تنها تصویر گوشهای از ظلمها و خشونتها و بیعدالتیهای نیروهای دفاعی اسرائیل علیه فلسطینیها در سالهای اخیر است. مردم روستای مسافر یطا برای حق زندگی خود دههها مبارزه کردهاند. آنها سالها پیش از تأسیس دولت اسرائیل و اشغال زمینهایشان وجود داشتهاند، هرچند بعد از آمدن متجاوزان در دهه هشتاد و تبدیل شدن زمینهای آنها به منطقۀ آموزش نظامی تانکهای ارتش اسرائیل، بسیاری از آنها مجبور به ترک روستاهای خود شدند. اما آنها که ماندند، همیشه دربرابر زور و تجاوز مقاومت کردند و حاضر نشدند به طور کامل حذف شوند و منطقه را دو دستی تقدیم اسرائیلیها کنند. با این حال، سربازان و بولدوزرهای اسرائیلی سال به سال به منطقۀ مسافر یطا میآیند و خانهها و مدارس روستاهای منطقه را تخریب میکنند.
محور اصلی روایت، رابطۀ حرفهای میان یووال آبراهام و باسل عدرا و سالها دوستی، همکاری و اعتماد آنها به یکدیگر است. یووال، مستندسازی اسرائیلی است که به دوست نزدیک باسل تبدیل میشود و با او در مبارزه علیه نیروهای دفاعی اسرائیل همراه میشود. موقعیت او پیچیدهتر از باسل است. چرا که او بهعنوان یک اسرائیلی که از فلسطینیها حمایت میکند، از هر دو طرف آزار میبیند؛ اسرائیلیها، او را به چشم خائن به یهودیان میبینند، در حالی که بسیاری از فلسطینیها نیز با تحقیر به او نگاه میکنند و بین او و یهودیان دیگر فرقی نمیبینند. باسل در نخستین دیدار با یووال با لبخندی طعنهآمیز به او میگوید: “آه، تو یک اسرائیلیِ “حقوق بشری” هستی؟” در صحنۀ دیگری از فیلم، وقتی یووال میخواهد مسافر یطا را ترک کرده و به دیدار خانوادهاش برود؛ باسل او را ترسو خطاب میکند. دوستی میان یووال و باسل بر لبۀ باریکی از تضادها بنا شده است چرا که فاصله و شکاف اجتماعی عمیق و اجتنابناپذیری بین آنها وجود دارد که نتیجۀ سیاستهای دولت اسرائیل و تبعیضهای سیستماتیکی است که سالهاست بر فلسطینیها اعمال میشود. سیستم قدرتی که به یوال اسرائیلی، آزادی عمل کامل میدهد اما برای باسل عدرا، محدودیتهای زیادی ایجاد میکند.آنها نه فقط به دلیل و ملیت و هویت نژادی شان بهعنوان فلسطینی و اسرائیلی، در تضادند بلکه به دلیل جایگاه و وضعیتشان در این سرزمین نیز در جایگاه برابری نیستند. از نظر جغرافیایی، آنها فقط ۳۰ دقیقه از یکدیگر فاصله دارند، اما یووال دارای حقوق اولیۀ انسانی مثل حق رأی، و نیز امکانات رفاهی مثل آپارتمانی برای زندگی است در حالی که باسل از داشتن همه این چیزها محروم است. در صحنهای از فیلم، حمدان بلال، همکار باسل که او نیز از ساکنان همان روستاست، با یووال وارد بحثی تند و پرتنش میشود. یووال، صادقانه خود را ضدصهیونیسم و وفادار به آرمان فلسطین می داند اما بلال در جواب او میگوید: “این چه کمکی به من میکند؟”
برای باسل عدرا، این مبارزه، بسیار شخصی است، بهویژه پس از دیدن دستگیری پدرش بهخاطر ایستادگی در برابر ظلم و بیعدالتی. از همان شروع فیلم، شاهد صحنههای تخریب خانههای بتنی فلسطینیها میشویم. فردی به نام ایلان که نماینده دولت اسرائیل و مسئول تخریب خانههاست، مطلقاً به فریادهای اهالی روستای مسافر یطا که ناظر خراب شدن خانههایشان با بولدوزهای اسرائیلی هستند گوش نمیدهد. او نمادی از شر مطلق است و قدرت کامل برای نابودی خانهها دارد. فیلم به شدت تأثیرگذار است و احساسی از ناتوانی مطلق را به مخاطب منتقل میکند و همدردی آنها را برمیانگیزد و تا مدتها پس از تماشا، آنها را رها نمیکند.
در اوایل فیلم، یووال و باسل هر دو امید دارند که راهی برای پایان دادن به اشغال، خشونت و بیرحمی پیدا کنند. باسل امیدوار است که قدرتهای بزرگ جهانی، بهویژه آمریکا، با وارد آوردن فشار بر اسرائیل، به این وضعیت وحشتناک پایان دهند، هرچند امید او بیشتر سادهلوحانه و غیرواقعی به نظر میرسد چرا که حمایت بیقید و شرط عملی آمریکا از اسرائیل، کاملاً آشکار و غیرقابل کتمان است. فیلم نشان میدهد که در سالهای گذشته، تلاشهای اسرائیل برای اخراج ساکنان مسافر یطا شدت بیشتری گرفته و شهرکنشینان مسلح و نقابدار همراه با نیروهای ارتش اسرائیل برای تسریع در تخریب اموال فلسطینیها وارد منطقه شدند. دادگاههای اسرائیل نیز از این طرح حمایت کردند و این حمایت، تخریبکنندگان و سربازان ارتش را در اقدامات خشونتآمیز خود جسورتر ساخته است. با وجود مقاومت روستاییان غیرنظامی مسافر یطا از جمله خودِ عدرا، در نهایت این مبارزه به نقطۀ شکست میرسد.
فیلم، قبل از درگیریهای اخیر ساخته شده و تا حد زیادی متکی به فیلمهای شخصی و آماتوری است که توسط فعالان فلسطینی مثل باسل عدرا ضبط شده است. هرچند خودِ عملِ فیلمبرداری در لحظات درگیری، به سلاحی برای مبارزه تبدیل میشود. در صحنهای از فیلم، کسی که دوربین در دست دارد، در حالی که خشونت و تخریب خانههای فلسطینی ها را ضبط میکند، فریاد میزند: “دارم فیلم میگیرم!”. درواقع او که بیسلاح است، با استفاده از دوربین خود میخواهد متجاوزان و اشغالگران را بترساند و مانع کار آنها شود. درواقع «هیچ سرزمینی نیست»، به بررسی قدرت دوربین در برابر اسلحه میپردازد. دوربین در «هیچ سرزمینی نیست»، دائم روشن است و از خشونت نیروهای اسرائیلی فیلم می گیرد. دوربین در این فیلم، ناظری منفعل و بی درد نیست، بلکه در راستا و در امتداد مبارزه فعالانۀ فلسطینیها علیه اشغال خشونتآمیز اسرائیل عمل میکند. حس ناامیدی و بی پناهی و ناتوانی در سراسر فیلم جاری است، اما فیلمسازان، در نهایت کورسویی از امید را در دل همبستگی و مقاومت ارائه میکنند. تصاویری که دوربین باسل و یووال با دوربینهای موبایل و آماتوری خود ضبط کردهاند از جنس تصاویری نیست که خبرگزاریهای غربی از فلسطین اشغالی نشان میدهند. تجهیزات حرفهای آنها در مقایسه با امکانات سازندگان فیلم و تصاویر ثبتشده توسط موبایلها و دوربینهای ساده و آماتوری باسل و یووال که عمیقاً در قلب مبارزه حضور دارند، مضحک و بیاعتبار به نظر میرسد. دوربینهای آماتوری همیشه بیشترین قدرت و پویایی را در ثبت تجربیات ستمدیدگان نشان دادهاند.
«هیچ سرزمینی نیست»، بیننده را مستیقماً در متن اقدامات خشونتبار اسرائیلیها قرار داده و او خطراتی را که این مستندسازان جسور و بیباک در طی فعالیت مستندسازی خود از یک سو و مقاومت در برابر زورگویان از سوی دیگر مواجه میشوند، کاملاً حس میکند و همراه آنها دچار ترس، خشم و ناامیدی میشود. با این حال، مستندسازان تنها مقاومت مردم روستا را ثبت نکردهاند بلکه لحظات صمیمانه و گرمی از زندگی باسل و خانواده او نیز وجود دارد که به این مستند جان میبخشند. در یکی از صحنههای تأثیرگذار فیلم، باسل و یووال شبهنگام در بیرون نشستهاند. یووال به شوخی میگوید: «کی ازدواج میکنیم؟»
در فیلم می بینیم که چگونه یک روستایی به نام هارون ابوعرام، در ژانویه ۲۰۲۱، به وسیلۀ یک سرباز ارتش اسرائیل، از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و از شانهها به پایین فلج میشود. فیلمسازان، این عمل خشونت بار را با جزئیات وحشتناک ضبط کرده و از بین رفتن تدریجی او را در طی دو سال نشان میدهند. عرام در فوریه ۲۰۲۳ درگذشت. در یکی از صحنههای پایانی فیلم، وقتی خبرنگاران بینالمللی، با مادر مصیبتدیدۀ هارون مصاحبه میکنند و میخواهند ماجرای تیر خوردن او را گزارش کنند، رفتار آنها در برخورد با واقعیت زندگی فلسطینیها، رفتاری نمایشی، سطحی و قلابی به نظر میرسد. مادر هارون از این حقیقت که هیچ تلاشی واقعی از سوی خبرنگاران برای درک رنج و عذاب او و پسرش صورت نمیگیرد، کاملاً ناامید است.
در صحنهای از فیلم، باسل عدرا، جملهای بر زبان میراند که بیانگر تم اصلی فیلم است: “این یک داستان درباره قدرت است.” اینکه قدرتها باید دائماً زیر سؤال رفته و برای هر چیزی که تحمیل میکنند به چالش کشیده شوند. لحن فیلم صریح و خشمگین است و از ایجاد هرگونه توهمات دوپهلو درباره چهره اشغالگر اسرائیل و خشونت سربازان و شهرکنشینان اسرائیلی خودداری میکند و همین صراحت و بی پروا بودن فیلم باعث شد که بعد از نمایش فیلم در برلیناله، موجی منفی علیه فیلم به وسیله رسانههای هوادار صهیونیسم و سیاستمداران آلمانی حامی اسرائیل به راه بیفتد. باسل عدرا، بعد از دریافت جایزه در این مراسم گفت: “برای من بسیار سخت است که جشن بگیرم وقتی دهها هزار نفر از مردم من قتلعام میشوند.” او از آلمان خواست صادرات تسلیحات به اسرائیل را متوقف کند. حرف های یووال آبراهام و درخواست او برای آتشبس نیز باعث خشم برخی اسرائیلیها شد و آنها او را به اتهام یهودستیزی تهدید به مرگ کردند. کلودیا روت، وزیر فرهنگ آلمان نیز فقط به تشویق یووال آبراهام پرداخت و اصرار داشت که تنها برای او کف زده است. وزارت فرهنگ و رسانه آلمان نیز با انتشار بیانیهای اعلام کرد: “تشویق کلودیا روت برای روزنامهنگار و فیلمساز یهودی-اسرائیلی، یووال آبراهام بود که از راهحل سیاسی و همزیستی مسالمتآمیز در منطقه حمایت کرد.” کای وگنر، شهردار محافظهکار برلین نیز بعداً فستیوال برلین را به خاطر نمایش این فیلم و سخنرانی ضد اسرائیلی سازندگان آن محکوم کرد و تنها حماس را عامل کشتهشدن بیش از ۴۵۰۰۰ فلسطینی دانست و با این موضع گیری، بر سالها اشغال اسرائیل و خشونت، تبعیض، افراطی گری و سرکوب فلسطینیها، که حالا به نقطه اوج تراژیک خود در نوار غزه رسیده است، سرپوش گذاشت. رون پروسور، سفیر اسرائیل در برلین نیز موسسات فرهنگی آلمان را متهم کرد که در آخر هفته “فرش قرمز” برای فعالان ضد اسرائیلی پهن کردهاند. یووال آبراهام در جواب انتقادهای مقامات آلمانی گفت: “چگونه سیاستمداران آلمانی به خود اجازه میدهند به یک اسرائیلی که کل خانوادهاش یا از هولوکاست جان سالم به در بردهاند یا در آن قتلعام شدهاند، بگویند چه چیزی یهودستیزی است؟” او همچنین گفت: “ما روی صحنه کنار هم ایستادیم، یک اسرائیلی و یک فلسطینی که خواستار برابری و پایان جنگ بودیم.” یووال گفت وقتی که برای پرواز به اسرائیل آماده میشد، با افرادی مواجه شد که او را تهدید کردند در فرودگاه منتظرش خواهند بود.
متاسفانه این فیلم که دیدن آن برای همه کسانی که هنوز از ریشههای تاریخی و واقعی درگیری بین فلسطین و اسرائیل و رنج و عذاب فلسطینیها بیخبرند، واجب و ضروری است، تا کنون یک پخشکننده در آمریکا پیدا نکرده است. تماشای این فیلم میتواند برای آن دسته از مخاطبان احتمالی این فیلم به ویژه ایرانیهای هوادارِ دوآتشۀ اسرائیل که آگاهی و شناخت اندکی از تاریخ اشغال فلسطین و مبارزات فلسطینیها برای بیرون راندن اشغالگران اسرائیلی دارند و بیشتر آنها تحت تاثیر تبلیغات و دروغهای رسانههای وابسته به دولتهای حامی اسرائیل اند، مفید و تاثیرگذار باشد و شاید باعث تغییر زاویه دید و نگاه محدود و غیرانسانی آنها شود.
طبق آمار منتشر شده رسمی، تا تاریخ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۴، ۴۴٬۷۶۸ فلسطینی جان خود را از دست دادند و ۱٫۹ میلیون نفر از ساکنان غزه آواره شدند. در وضعیتی هستیم که بهطور همگانی، حساسیت خود را در برابر این ارقام و این مقیاس عظیم از مرگ و درد و رنج انسانها از دست دادهایم. تماشای «هیچ سرزمینی نیست»، شاید بتواند دوباره شفقت انسانی از دست رفته را در ما زنده کند، پیش از آنکه خیلی دیر شود. فیلمهایی چون «هیچ سرزمینی نیست»، فریادی علیه ظلم و درخواستی برای یاریاند. فیلمهایی که خشونت، سرکوب و نابودی انسانهای بی گناه و تحت ستم را ثبت میکنند و سازندگان آنها با توزیع و نمایش آن، امید دارند که وضعیت موجود را تغییر دهند.