حالا دو سال از مرگ ناباورانه و بهتبرانگیز کیومرث پوراحمد میگذرد؛ نامش کیومرث بود، اما پوراحمد همه را یاد مجید میاندازد، قصههای مجید و ماجراهایش که نهتنها بخشی از خاطره جمعی مردم است که انگار بازتابی از هویت نوجوانان ایرانی را هم در خود نهفته دارد. گرچه دوران متأخر سینمای پوراحمد، دوران افول و تنزل سینمای او بود و انگار چشمۀ خلاقیتش در تولید فیلم خشک شده بود، اما نمی توان منکر ارزش های هنری و اجتماعی سینمای او شد. او توانست با خلق جهان سینمایی خود دست کم تا پیش از دهه نَود، یکی از فیلمسازان صاحب سبک و تأثیرگذار باشد و توانست نقش مؤثر خود را در پیشبرد سینمای ایران بهخوبی ایفا کند و به بخشی از خاطره جمعی و حافظۀ سینمایی مردم ایران تبدیل شود.
بدون شک آنچه نام کیومرث پوراحمد را بر سر زبانها انداخت و موجب شهرت او شد، مینیسریال «قصههای مجید» بود. داستان پسر نوجوان اصفهانیای که همراه با مادربزرگش، بیبی، زندگی میکند و هر قسمت هم درگیر ماجراهای مختلف و روزمره زندگی میشود.آنچه اهمیت «قصههای مجید» را بیش از ارزشهای نمایشی و دراماتیکش قرار میدهد، ظرفیتهای فرامتنی آن در نسبت با تجربه و هویت نوجوانی است، اثری که فقط یک اقتباس از کتاب و داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی نبود، انعکاسی از نوجوانی نسلی بود که یکی از حساسترین برهههای کنونی تاریخ معاصر را طی میکرد. دوران پساجنگ و ظهور جامعهای که در آغاز دوره سازندگی قرار گرفته بود و به تدریج تضادها و تناقضهایش که با تقابلهای سنت و مدرنیته گره خورده بود، در حال بروز بود و بالطبع با بحرانهای فردی و اجتماعی خاص خودش همراه بود، دورانی که بیشباهت به دوران نوجوانی و التهاب تجربه بلوغ نیست.از این حیث قصههای مجید فارغ از سویههای دراماتیکش، وضعیت استراتژیک این دوران و تجربۀ نوجوانی در آن دوره را هم بازنمایی میکند.
در واقع، مجید، نماد و نمودی از نوجوانی نسلهای دهههای پنجاه و شصتی است که یکی از دشوارترین دوران نوجوانی را طی کرده اند، نوجوانانی که با محدودیتها و محرومیتهای آن دوره همزیستی مسالمتآمیز داشتند که حالا تعریف و توصیف آن برای نوجوانان امروز شاید قابل هضم نباشد که نوجوان امروزی، زیست – جهان مجید و همنسلان او را نه درمییابد، نه حتی برمیتابد. روابط مجید و بیبی که از همدلی تا کشمکش را دربرمیگرفت، با اینکه روایتی از تضاد نسلی بود بهنوعی تقابل جهان سنت با جهان مدرن را هم بازنمایی میکرد که در دیالکتیک آن، نسلی برآمد که همواره بین احترام و استقلال در نوسان بود و هویتش شکل گرفت.
قصههای مجید با روایت در دو مکان خانه و مدرسه، این هویت برساخته شده را به تصویر میکشد، هویتی که فهم آن به درک دهههای پنجاه و شصتیهایی که امروز میانسالی را از سر می گذرانند کمک می کند. درواقع «قصه های مجید» حالا دیگر قصههای یک نوجوان یا دوره نوجوانی نیست، امکانی برای فهم یک میانسال و میانسالی در وضعیت اکنون است. میانسالانی که بسیاری از درد و رنجها، غم و شادیها، رؤیاها و فقدانها، کامها و ناکامیهای امروزشان ریشه در آن دوران دارد و با بازنگری در قصههای مجید میتوان به خوانش و واکاوی آن دست زد. موفقیت و استقبال از «قصههای مجید» آنقدری بود که او تصمیم میگیرد پس از اتمام سریال چهار فیلم سینمایی هم براساس قصههای کتاب بسازد.

مجید، یکی از معروفترین شخصیتهای داستانی ایرانی در دوره معاصر است، در مقام مقایسه شاید شخصیتی مانند اولیور تویست و هری پاتر، که او هم از دنیای کتاب به دنیای تصویر آمد.مجید نوجوانی اهل کرمان است. پدر و مادر خود را از دست داده و با بیبی، مادربزرگش زندگی میکند. آنها با حقوق بازنشستگی پدربزرگ روزگار میگذرانند ولی بیبی با بافتن ژاکت و فروش آنها و مجید با کار در نانوایی در بعدازظهرها و ایام تابستان کمکخرج خانه هستند. قصههای مجید در واقع اشارهای به گوشههایی از زندگی نوجوانی مرادی کرمانی است. او در برخی از درسها ضعیف است ولی انشاء خوب مینویسد و آرزو دارد روزی نویسنده شود. او زیاد کتاب میخواند، عاشق فیلم و بازیگری است، اما یتیم است و دستش هم تنگ است. همه این موارد همراه با شیرینکاریهای دیگر او دستمایهای برای خلق «قصههای مجید» است. اولین داستانهای مجید در سال ۱۳۴۹ در مجلات منتشر شد و سالها قصههایش در رادیو پخش شد. بعد هم به صورت یک مجموعه پنججلدی در سال ۱۳۵۸ منتشر شد. هرچند اولین جلد آن در سال ۱۳۵۳ منتشر شده است. از زمان انتشار تاکنون این کتاب حدود ۳۸ بار در انتشارات معین تجدید چاپ شده است.
«قصههای مجید» نه فقط در سریال کیومرث پوراحمد که در محافل و مناسبات کتابی هم دیده شد. کتاب برگزیده شورای کتاب کودک در سالهای ۱۳۶۰ و ١٣۶٢، کتاب برگزیده سال ١٣۶۴، کتاب برگزیده مجله سروش نوجوان ١٣۶٧، همچنین کیهان بچهها در سال ١٣٧٠ و کتاب برگزیده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۶۸ بوده است. همچنین داستان طبل از این کتاب در سال ۲۰۰۳ در مجله کریکت بهترین داستان میان داستانها شناخته شد. در هلند از گزیده قصههای مجید بهعنوان کتاب برگزیده مؤسسه بینالمللی کویب تقدیر کردند. حدود پنجاه سال از انتشار اولین داستانهای مجید میگذرد و به قول مرادی کرمانی بلایی نمانده که سر مجید نیاید، گاه اتفاقات خوشایندی برایش پیش میآید و گاه هم با او نامهربانی میشود، مثلاً ترجمه شده و بهعنوان یک فرد ایرانی به کشور دیگری سفر میکند و یا برای اجرای نمایش روی سن میرود، گاه لباس جدیدی میپوشد و در قالب جدید مثلاً کتاب صوتی عرضه میشود و گاه هم در ماجراهایش دست میبرند. با این حال هوشنگ مردادی کرمانی معتقد است: «قصههای مجید همچنان سرافزار بود. مجید شانس آورد، من شانس آوردم، تلویزیون شانس آورد که چنین فرد ناب و درجه یکی سریالی را که پر از نکتههای اخلاقی و آموزشی و پر از مهربانی و صداقت است، ساخت. این سریال حاصل زندگی و ذهن پوراحمد بود که با مجید همراه شد. شاید هرکس دیگری این سریال را میساخت، مجید چنین خوششانس نمیبود.کیومرث پوراحمد عین بچهها بود، بچهای بود که فقط بزرگ شده بود. او خلاقیت، صداقت و صمیمیت و حس کودکی داشت، خوشحال بود، اما گاهی تند و تلخ میشد و خیلی تلخ اما بچهای ساده و صمیمی و مهربان بود و از هیچکس کینهای نداشت.»
به گفته مرادی کرمانی: کیومرث پوراحمد برای ساخت فیلم «قصههای مجید» سختیهای بسیار کشید و خودش و مادر مرحومش، پرویندخت (فاطمه) یزدانیان و کل خانوادهاش، سهم مهمی در ساخت «قصههای مجید» داشتند. یکی از شانسهای من همکاری با پوراحمد بود. کارگردانهای زیادی برای به تصویر کشیدن «قصههای مجید» سراغم آمدند، اما زمانی که پوراحمد و علاقهاش را به ساخت این داستان دیدم، تصمیم گرفتم کار را به او بسپارم. پوراحمد شخصیت مجید و قصههای مجید را خورد، هضم کرد و بازتاب افکار و موقعیتهای خود را به آن اضافه کرد و به تصویر کشید. او در خانوادهای شلوغ و در عین حال اهل هنر زندگی میکرد. او شخصیت مجید و بیبی را بهگونۀ دیگری خلق کرده بود که حاصل خلاقیت و واقعیت ذهنی خود بود و در نهایت کار ماندگاری شد.»
«قصههای مجید» نهفقط باعث شهرت کیومرث پوراحمد شد که فرصتی فراهم کرد تا مادر او هم بازیگری را تجربه کند و به سینما هم راه پیدا کند. خود پوراحمد درباره این اتفاق گفته بود:«داستان به این شکل بود که ما خانه و مهدی باقربیگی (مجید) را انتخاب کرده بودیم و فقط بازیگر نقش بیبی مانده بود. مادر من برای انتخاب نقش بیبی با همسایهها و خانمهای مُسن صحبت میکرد و ما از آنها تِست بازیگری میگرفتیم. یادم میآید یک روز یکی از خواهرانم به من گفت تو سراغ خانمهای معمولی خانهدار میروی، مادر خودمان هم این خصوصیات را دارد چرا از او برای این نقش استفاده نمیکنی؟ اینها در حالی بود که مادر من عاشق سینما بود، هفتهای دو سه بار به سینما میرفت، همه سریالهای تلویزیون را میدید و در آشپزخانهاش یک رادیو داشت که دائم قصهها را گوش میکرد، کتاب زیاد میخواند و کتاب قصههای مجید را هم چندبار خوانده بود. یک دوربین وی اچ اس کوچک داشتیم مادرم را به خانهای که انتخاب کرده بودیم به همراه مجید بردیم و به او گفتم قصه خوابنما را بگوید و ما فیلمبرداری کردیم و متوجه شدم که مادرم برای این نقش بسیارخوب است و به این شکل بود که بیبی قصههای مجید انتخاب شد.»

«قصه های مجید» روایت دلخوشیهای پر تنش نوجوانی نسلی بود که گرچه امروز بهمثابۀ نوستالژی به آن مینگرد، اما هنوز در میانسالی هم تراژدی نوجوانیهای نزیسته و حسرتهایش را به دوش میکشد. تصویر مجید، شمایلی از یک نوجوان ایرانی بود و به همین دلیل بود که مرتضی آوینی پای تماشای آن میگریست و یکی از ویژگیهای مهم این مجموعه را هویت ایرانی آن میدانست. او در یادداشتی با عنوان «دوستت دارم ایران» نوشته بود:«اینكه «قصههای مجید» هویتی كاملاً ایرانی دارد بیشتر بهساختار سینمایی سریال باز میگردد تا جوهر داستانی آن. نمیخواهم رابطۀ این سریال را با قصههای آقای مرادی كرمانی انكار كنم، بلكه میخواهم بگویم روایت آقای پوراحمد از «قصههای مجید» كاملاً متعلق به خود اوست. شكی نیست كه این تنها یكی از صورتهای سینمایی متعددی است كه داستانهای آقای مرادی كرمانی میتوانست به خود بگیرد. اگر مجید، كرمانی بود و نه اصفهانی، چه روی میداد؟ بدون تردید جذابیت كار كمتر میشد، اما باز هم به جوهر سینمایی آن لطمهای وارد نمیآمد»
روابط مجید و بیبی که از همدلی تا کشمکش را دربرمیگرفت، ضمن اینکه روایتی از تضاد نسلی بود به نوعی تقابل جهان سنت یا جهان مدرن را هم بازنمایی میکرد که در دیالکتیک آن، نسلی برآمد که همواره بین احترام و استقلال در نوسان بود و هویتش شکل گرفت. قصههای مجید با روایت در دو مکان خانه و مدرسه، این هویت برساخته شده را به تصویر میکشد. هویتی که فهم آن به درک دهه پنجاه و شصتیهایی که امروز میانسالی را از سر میگذارند کمک میکند. در واقع «قصههای مجید» حالا دیگر قصههای یک نوجوان یا دورۀ نوجوانی نیست، امکانی برای فهم یک میانسال و میانسالی در وضعیت اکنون است. میانسالانی که بسیاری از درد و رنجها و غم و شادیها و رؤیاها و فقدانها و کامها و ناکامیهای امروزشان ریشه در آن دوران دارد و با بازنگری در قصههای مجید میتوان به خوانش و واکاوی آن دست زد.