فیلم «رم، شهر بیدفاع» (Rome, Open City) یک درام واقعگرایانه از روزهای سیاه اشغال ایتالیا توسط آلمان در نقطۀ تلاقی مبارزات جبهه مقاومت، کلیسا و مردم شهر با حزب نازی است که یک تراژدی تمام عیار و قابل ارجاع را رقم میزند.
روبرتو روسلینی؛ کارگردان، نمایشنامهنویس و تهیهکننده صاحب نامی است که سبک نئورئالیسم را در سینمای ایتالیا بنیان نهاد و عنوان پدرخوانده موج نو سینمای فرانسه هم به او اطلاق میشود. او که از چهارده سالگی زندگی تحت سیطره فاشیستم را تجربه کرد، خود نیز دست اندرکار ساخت فیلمهای کوتاه و بلند تبلیغاتی در این دوره شد.
«رم، شهر بیدفاع»، دومین فیلم بلند سینمایی اوست که سال ۱۹۴۴، تنها دو ماه پس از خروج آلمان نازی از رم آنهم تحت فشار نیروهای متفقین، روی کاغذ شکل گرفت. فیلمنامه به قلم سرجیو آمیدِیی، فدریکو فلینی و روسلینی، برآمده از روایتهای مستند آدمهای واقعی بود که به نوعی دراماتیزه شده و خط داستانی زندگی و مبارزات آنها با محوریت شهر رم بهم پیوند زده شد.
فیلم سال ۱۹۴۵ در لوکیشنهای واقعی با تکیه بر آوار و خرابی بهجا مانده از جنگ جهانی دوم ساخته شد که در ترکیب با قصه و کاراکترهایی ملهم از واقعیت، بدل به آیینهای از فروپاشی شهر و مردمانی شد که هنوز تا قامت راست کردن از پسِ تبعاتِ اشغال، راه درازی در پیش داشتند.
در ایتالیای جنگزده آن مقطع که از صنعت فیلمسازی و چینه چیتای افسانهای تنها ویرانهای باقی مانده بود، روسلینی با تکیه بر امکانات و شرایط موجود و البته فیلمنامهای زنده که وامدار خط قصه و آدمهای واقعی بود، به سمت ثبت تجربهای گام برداشت که بعدتر بهعنوان سبک نئورئالیسم ایتالیایی نهادینه شد.
این وامداری به شرایط و از پیش تعیین شده نبودن سبک را حتی در پرورش درام، شخصیتپردازی و دیالوگنویسی هم میتوان مورد توجه قرار داد که متأثر از ملودرام و الگوهای کلاسیک بود، اما بر بستری این چنینی، منجر به خوانشی متمایز از فیلم و ارجاعپذیری آن شد.
در شرایطی که حتی نگاتیوهای مورد استفاده در فیلم هم متفاوت و کیفیت آنها حاصل امکانات موجود و نگاتیوهای خریداری شده از عکاسان خیابانی بود، سالها پس از پیدا شدن نسخۀ اصلی فیلم این نکته تأیید شد که در صحنههای خارجی، داخلی و… از نگاتیوهای مختلفی استفاده شده بود.
به این موارد میتوان استفاده هوشمندانه از آدمهای واقعی در نقش مردم کوچه و بازار شهر جنگ زده رم و حتی سربازان آلمانی واقعی برای پایین آوردن هزینههای تولید را اضافه کرد که در ترکیب با بازیگران حرفهای، لحنی یکدست به بازیهای فیلم داد.
همانطور که میزانسنهای مستندگون برای فیلمبرداری در لوکیشنهای واقعی، چه بسا تنها راهکار ممکن روسلینی برای تولید فیلم بود. آنهم در سالی که به بهار رم معروف شد و بنیتو موسولینی، رهبر حزب فاشیست (همتای ایتالیایی هیتلر؛ رهبر حزب نازی آلمان) اعدام شد.
فیلم همان سال در ایتالیا اکران و برنده جایزه بزرگ جشنواره کن برای روسلینی و روبان نقرهای بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای آنا مانیانی از سندیکای ملی روزنامهنگاران سینمایی ایتالیا شد. همچنین دو سال بعد در جوایز اسکار نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمنامه شد.
نکته جالب اینکه «رم، شهر بیدفاع» در کنار دو ساختۀ بعدی روسلینی که به توالی یکدیگر ساخته شدند، «پاییزا» یا «از خودیها» 1946 و «آلمان سال صفر» 1948 بهعنوان سه گانه نئورئالیستی روسلینی و همچنین سه گانه جنگی او شناخته شدند.
همانطور که اشاره شد فیلم با محوریت شهر رم اشغال شده در جنگ جهانی دوم توسط آلمان نازی، قصه خود را در نقطه تلاقی مبارزات پارتیزانی جبهه مقاومت، کلیسا و مردم عادی به گونهای دراماتیک و به موازات هم پیش میبرد.
درام با تمرکز بر نمایندگان این جناحها، جورجیو مانفردی (مارچلو پالی یرو)، یکی از رهبران جبهه مقاومت، دون پیترو پلگرینی (آلدو فابریزی)، کشیش پشتیبان پارتیزانها، فرانچسکو (فرانچسکو گراندجکت)، روزنامهنگار مخالف، پینا (آنا مانیانی)؛ نامزد فرانچسکو و هماهنگکننده زنان محله، سرگرد برگمن (هری فیتست)، رهبر گشتاپو،… و کاراکترهای فرعی متعدد، بر مدار تضاد و مبارزات آنها برای غلبه بر یکدیگر پیش میرود.
همچنین مفاهیم ازلی-ابدی مثل عشق، آرمان، وفاداری، خیانت، مذهب، ایمان، اخلاق،… و دوراهیهای کلاسیک، پیشبرنده کاراکترها در مسیر نیاز دراماتیک و تلاقی با یکدیگر هستند. این رویکرد باعث شده فیلم و خط داستانی محوری آن در عین بازگویی حرفی از جنس زمان و مکان و جغرافیای مستند و تاریخی نگاشته شده، در هر زمان و جغرافیایی قابل درک و ملموس و جاری باشد.
نکته مهم دیگر خوانش ظریف و هوشمندانه از شخصیتهایی است که در عین ریشه داشتن در واقعیت و رئالیسم تلخ و گزنده حاکم بر موقعیت استراتژیک شهر و مبارزات میدانی جناحهای مخالف، قابلیت خوانش تمثیلی و نمادین و ارجاع به عناصری بزرگتر را هم دارند.
به همین دلیل است که کنش و واکنشها، انتخابها، مواجههها حتی پایان تراژیک آنها صرفاً به جایگاهشان در روند درام و قصهرویی اشاره ندارد بلکه دلالت مضاعف بر جایگاه آنها در این خوانش و زیرلایه اثر دارد.
نمونه دقیق آن، جایگاه شهر ویران و اشغال شده رم است که تکههای پازل هویتمندی آن را میتوان در هر یک از این کاراکترها از کشیش تا پارتیزان و روزنامهنگار و مردمان عادی، بهخصوص پینا دنبال کرد. شهر جنگ زدهای که به تدریج از امید، عشق، ایمان، آرمان، هدف و باور تهی شده و رو به زوال و نابودی دارد.
دیالوگهای فیلم در عین بر دوش کشیدن بار رئالیسم در شرایط بحرانزده و تعقیب و گریزهای مداوم که زندگی عادی را فارغ از آرامش و روزمرگی کرده، واجد بار معنایی هستند که برآمده از جایگاه کاراکترها و نسبت آنها با مفاهیمی است که نماینده و پیشبرنده آن هستند.
نمونه برجسته آنهم کاراکتر کشیش، دون پیترو است که خود را خادم کلیسا میداند و از برداشتن نان از نانوایی سرباز میزند تا مبادا به جهنم برود. حتی زمان مرگ قریبالوقوعش برای دشمن/ قاتل خود دعای خیر میکند و به این جملۀ قصار باور دارد (مردن کار سختی نیست، کار سخت خوب زندگی کردن بود!)
با تکیه بر چنین رویکردی در همۀ اجزای فیلم است که «رم، شهر بیدفاع» در عین وامداری به روح زمانه و بازنمایی روزگار خود، همچنان بعد از هشتاد سال تعمیمپذیری دارد و میتوان از خلال تجربیات جوامع امروزی با تراژدی حاکم بر آن ارتباطی عمیق برقرار کرد.
مطالب پیشین: