«یک روز بخصوص» یک درام بطئی بر محور رابطۀ یک روزه زوجی سرخورده است. فیلمی که بر بستر اتمسفر سیاسی- اجتماعی ایتالیای قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، نقطه تلاقی نازیسم و فاشیستم، یعنی ملاقات تاریخی هیتلر و موسولینی را دراماتیزه میکند.
اتوره اسکولا؛ نویسنده و کارگردان ایتالیایی در طول چهاردهه فیلمسازی معمولاً آثارش واجد رویکرد اجتماعی/ سیاسی بر بستر درام های مختلف؛ از کمدی تا… بودند. فیلمسازی برجسته و شناخته شده که در جشنواره کن علاوهبر دریافت جوایزی در طول اعصار مختلف، بهعنوان رئیس هیئتداوران نیز حضور داشته است.
چهار نامزدی در جوایز اسکار برای بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان در کارنامۀ این کارگردان نشانهگذاری شده که اولین کاندیدایی او برای «یک روز بخصوص» است. فیلمی که جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی را در کنار جایزه بهترین بازیگر مرد برای مارچلو ماسترویانی به دست آورد.
اسکولا سال ۱۹۷۷ بر اساس ایده و فیلمنامهای مشترک با روجرو ماکاری که این همکاری در چند فیلم دیگر هم تکرار شده، فیلم «یک روز بخصوص» را بر محور یک رویداد تاریخی مستند ساخته است. این رویداد، دیدار تاریخی هیتلر و موسولینی؛ پیشوایان نازیسم در آلمان و فاشیستم در ایتالیا است که در تاریخ هشتم ماه می 1938 در شهر رم رقم خورد.
رویدادی که فیلم را واجد لایههایی عمیق هم به جهت اجتماعی- سیاسی هم به جهت شخصیتپردازی چندوجهی میکند. در عین حال ارجاعپذیری و رویکرد تمثیلی اثر به کاراکترهای محوری، اتمسفر و حالوهوای حاکم بر این درامِ ظاهراً ساکن با آدمهای معدود را تعمیق میبخشد.
اما نکته مهم این است که مواجهه نویسنده و فیلمساز با کاراکترهای زن و مرد، لوکیشن تودرتوی آپارتمان/ بلوک ساختمانی خالی از سکنه و آنچه در طول یک روز بین آنها میگذرد، از پیش تعیین شده و برآمده از نقش نمادین و تمثیلی آنها نیست.
بلکه آنچه در وهلۀ اول اهمیت مییابد؛ به تصویر کشیدن یک درام درونی و مبتنی بر مفاهیم انسانی از مواجهه اتفاقی زن و مردی است که هر یک به نوعی دچار سرخوردگیهایی از زندگی، اطرافیان، جامعه و خود هستند.
به این ترتیب سرخوردگی، تنهایی/ ترک شدگی آنها به دلایل خواسته و ناخواسته در یک روز بهخصوص، زمینهای میشود برای نزدیکی و پیوند به یکدیگر و سرباز کردن زخمهایی که قرار نیست التیام قطعی بیابند. بلکه آنها تنها مرهمی هستند بر هم و قرار است تبدیل شوند به یک خاطره یا راز آرامشبخش برای دیگری در سرخوردگیهای آتی.
رویکردی مدرن و پیشرو به جهت تفکری و اندیشه که تعمیق یافتن آن بهواسطۀ هوشمندی نویسنده و فیلمساز در بسترسازی درام، تبدیل به نقطه قوت این اثر ماندگار در طول نزدیک به پنجاه سال شده و قطعاً تأثیرگذاری آن تداوم خواهد داشت.
اسکولا با انتخاب یک روز خاص در تاریخ ایتالیا که با سیاست نقطهگذاری شده و گره خورده، قصه به ظاهر ساده خود را در روزی که عموم مردم برای رژه ادای احترام به همبستگی نازیسم و فاشیسم به خیابانها رفتهاند، متمرکز بر زن و مردی میکند که به دلایل مختلف در خانه تنها ماندهاند.
زن؛ آنتونیِتّا (سوفیا لورن) مادر شش بچه و همسر یک افسر فاشیست، محکوم به خانهداری و مجبور به زندگی بدون عشق در خانواده و جامعهای مردسالار و مرد، گابریل (مارچلو ماسترویانی) یک روزنامهنگار آزادیخواه همجنسگرا در جامعهای که او را در هر دو بُعدِ آزادی اندیشه و آزادی جنسیتی برنمیتابد.
شکلگیری رابطۀ یک روزه این زوج در بلوک آپارتمانی خالی از سکنه با سرایداری که همچون یک زندانبان آنها را میپاید، با زیر صدای امواج رادیویی که حالوهوای رژه خیابانی را در ساختمان طنینانداز میشود و البته نشانهگذاریهایی که کارگردانی ویژه اسکولا آنها را تعمیق میدهد، این درام را تبدیل کرده به آیینهای بدون زنگار از آنچه در آن مقطع تاریخی بر جامعۀ ایتالیا و مردم میگذرد.
اما همۀ این ظرائف و لایهمندی باعث نمیشود فیلمساز با قصه رابطۀ عشقی/ عاطفی/ انسانی آنتونیتا و گابریل سهل برخورد کرده و آن را فدای تعمیمپذیری درام یا تضعیف خط داستانی رویی به نفع لایههای زیرین و مفاهیم درونی اثر کند.
اتفاقاً قوت، باورپذیری و حسوحال این رابطه تازه یافته و البته موقتی است که می تواند مخاطب را از دل رقص و کتابخوانی و رخت پهن کردن و جستوجوی مرغ مینا و همآغوشی این زوج که با ناشیگری خاص آنها نشانهگذاری شده، به دالان تاریکی که واجد نگاه تمثیلی به جامعه ایتالیا و مردم مغروق در دیکتاتوری فاشیسم است، پیش ببرد.
آنتونیتا و گابریل نمایندگانی از این مردم هستند که اتمسفر جامعه را در تقابل دیدگاههایشان به چالش کشیده و آینهای مقابل یکدیگر و جامعه قرار میدهند. از زنی فراموششده و بیعشق که در نقش مادر- همسر، ناآگاهانه به دیکتاتوری مردسالار فاشیستی ابراز ارادت میکند تا مردی منزوی که برای گرایش جنسیتی و آزادی بیان محکوم میشود، آدمهایی که بی آنکه بدانند حتی در خانههای آپارتمانی خود زندانی هستند، همانطور که در اندیشه نیز محکوم/ زندانیاند.
فیلم موشکافانه با تصاویر مستند از این دیدار تاریخی آغاز میشود که بهمثابۀ صحنهای چیده شده برای نمایشی بزرگ در سطح کشوری و جهانی است. در ادامه با ظرافت راه به قصه و درام خود باز میکند که میتواند پشت پنجره یکی از هزاران آپارتمان خالی از سکنه، بین آدمهایی که آگاهانه یا ناآگاهانه از صحنۀ این نمایش بزرگ کنار گذاشته شدهاند، روی بدهد.
در واقع درام اصلی بین همان طردشدگان جریان دارد که نمایندگان تفکری هستند که در طول یک روز به چالش میکشند. در انتها یکی، زن به جایگاه زیردست خود در تختخواب یک فاشیست بازگشته و دیگری، مرد به جایگاه محکومیت در زندانی کوچکتر نقل مکان میکند.
فقدان عشق و آزادی نزد آنها که تجربۀ این دو مهم را نداشتهاند، یک مقوله است ولی سلب آن از انسانی که تجربهاش کرده، مقولهای حادتر! کسی میداند سلب عشق و آزادی از فردی که تجربۀ حتی کوتاهمدت آن را داشته، چه پیامدی دارد؟
به همین واسطه میتوان مدعی شد «یک روز بخصوص» فقط روایت آن یک روز بهخصوص نیست، بلکه حکایت فردا و فرداهایی است که آنتونیتا در خانه و گابریل در زندان میگذرانند و دیگر آن آدمهای سابق نخواهند شد. آنها آدمهایی هستند که برای اندکی بیشتر از عشق و آزادی میتوانند دست به هر کاری بزنند و این را تاریخ تعیین میکند.
مطالب پیشین: