فیلم «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) یک درام رئالیستی از رکود بزرگ جامعۀ آمریکا بعد از جنگ جهانی اول با محوریت خانوادهای از طبقۀ کارگر است که با واکاوی مصائب و چالشهای آنها بر بستر فقر، بهنوعی جایگاه نهاد خانواده را برای عبور از بحرانها ارزشگذاری میکند.
جان فورد بزرگ، از برجستهترین فیلمسازان عصر خود (و به گواهی آثارش) تا امروز است که نسلهای مختلفی را تربیت کرده، چه سینماگران چه مخاطبان. از اورسن ولز و اینگمار برگمان تا آکیرا کوروساوا، سرجیو لئونه، ژان لوک گدار، استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسیزی و… .
هرچند او با ساخت بیش از پنجاه فیلم در طول شش دهه بهعنوان یک وسترنساز قهار شناخته میشود، اما ذکر این نکته ضروری است که فورد با رویکرد منحصربهفرد به اقتباس از آثار ادبی کلاسیک، نقشی تعیینکننده در برقراری ارتباط بین ادبیات و سینما داشته است.
«خوشههای خشم» و «دره من چه سرسبز بود» دو اقتباس مهم در کارنامۀ فورد و تاریخ سینما محسوب میشوند که به فاصلۀ یک سال بر اساس رمانهای جان اشتاین بک و ریچارد لوولین ساخته شدند. هر دو فیلم هم جایزه اسکار بهترین کارگردانی را برای او به همراه داشتند که در کنار اسکار کارگردانی «خبرچین» و «مرد آرام»، فورد را رکورددار کردند.
رمان «خوشههای خشم» جان اشتاین بک سال ۱۹۳۹ منتشر و برنده جایزه ملی کتاب، جایزه پولیتزر و همچنین جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۲ شد. اثری که با محوریت طبقۀ کارگر و مهاجران در دوران رکود بزرگ آمریکا، با وامداری به سبک ناتورالیسم واکنشهای بسیاری در پی داشت که موجب ممنوعیت کتاب و چالشهای سیاسی/ مذهبی شد که اتفاقاً جایگاه آن را محکمتر کرد.
جان فورد سال ۱۹۴۰ این کتاب را منبع اقتباس سینمایی قرار داد و بر اساس فیلمنامهای از نانالی جانسون فیلم «خوشههای خشم» را ساخت که نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شد. این فیلم شش نامزدی دیگر هم داشت که در نهایت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای جین دارول (مادر) علاوهبر اسکار کارگردانی به دست آورد.
درخصوص جایگاه تعیینکننده فیلم در تاریخ سینمای آمریکا ذکر همین نکته کفایت میکند که «خوشههای خشم» از سوی کتابخانه کنگره در فهرست ملی ثبت فیلم ایالاتمتحده آمریکا قرار گرفت و در طول این ۸۵ سال همواره از وجه تاریخی، فرهنگی، هنری، زیباییشناسی و … به آن ارجاع شده است.
محور اصلی فیلم خانواده است؛ تام جاد (هنری فوندا) که پس از عفو مشروط از زندان آزاد شده، نزد خانوادهاش در اُکلاهاما بازمیگردد. اما متوجه میشود به دلیل رکود و شرایط بغرنج اقتصادی همگان مجبور به ترک خانه و زمین و مهاجرت به کالیفرنیا برای کار و زندگی هستند.
در واقع فیلم بر بستر این کوچ اجباری و وضعیت اسف بار خانوادههای طبقۀ کارگر؛ با تمرکز بر خانواده جاد پیش رفته و روایتی از چند نسل درگیر با شرایط موجود و حذف تدریجی آنها ارائه میدهد تا در نهایت نهاد خانواده را تنها پیروز این مبارزه نابرابر معرفی کند حتی در فروپاشیدهترین شکل ممکن!
فیلم در طول دو ساعت بازنمایی دقیق و دراماتیکی است از یک دوره تاریخی شناسنامهدار به فاصلۀ یک دهه پس از جنگ جهانی اول که با رکود اقتصادی، طبقۀ کارگر زمین و خانه و همه داشتههای خود را از دست داد و چارهای جز مهاجرت و حرکت برای بقا برایش باقی نماند.
در واقع تلاش و مقاومت برای بقا، الفبای اداره این موقعیت تراژیک هستند که در رمان و فیلم تبدیل به بازوی قدرتمند خانواده برای ماندگاری شدهاند. مهاجرت هم برآمده از همین تفکر است که در سیری تدریجی؛ با جدا افتادن از ریشه و اصل، نسلهای مختلف خانواده نمونهوار جاد را به چالش کشیده و آنها را کم و کمتر میکند.
پدربزرگی که تاب ترک زمین و خانه اجدادی را نمیآورد، مادربزرگی که توان بیهمسر زیستن را ندارد و فرزندانی که بهواسطۀ نخ تسبیحی به نام مادر بهم پیوسته شده و با مرارتهای بسیار پیش میروند.
نه بهخاطر اینکه پیروز یکّه این میدان هستند، بلکه به این دلیل که چاره دیگری ندارند و این ناگزیری را کاراکتر قوی و تأثیرگذار مادر است که رنگ امید میزند تا با خوانشی متمایز، اعضای خانواده خود را پیشبرنده این مبارزه ناگزیر بدانند.
هرچند درام بر محور تراژدی متشکل از مصائب، رنج ها، فقدانها و فقر پیش میرود که با تلخی و خشونتی عیان همراه است، اما مواجهه فیلمساز با این سویه (که در رمان خشن تر است) به نوعی متعادل کننده بوده تا روح امید را به شکل زیرپوستی وارد بافت درام کرده و خانواده را بهعنوان قطبی پیشبرنده در ذهن مخاطب نهادینه کند تا با بههم پیوستگی، این نقش تاریخی را ایفا کنند.
در واقع قهرمان اصلی فیلم نه یک نفر، بلکه مفهوم و کلیت خانواده است که در حکم یک تَن واحد وارد عمل شده و هر یک به شکلی مصائب را تاب میآورند تا بتوانند در شرایط غیرانسانی اردوگاه مهاجران دوام آورده و در عین حال از اصول انسانی و اخلاقی تهی نشوند.
این مفاهیم را بهخصوص در نقش تعیینکننده مادر میتوان مورد توجه قرار داد، بهخصوص وقتی این جملات را بر زبان میآورد (اینه که ما رو سرسخت و محکم کرده؛ ثروتمندا میان و میرن و نسلی ازشون باقی نمیمونه، ولی ما همینطور میاییم و میاییم. ما آدمهایی هستیم که توی چرخۀ حیات باقی میمونیم. نمیتونن شکستمون بدن و ما تا ابد ادامه میدیم. چون ما؛ مردمِ واقعی هستیم!)
«خوشههای خشم» یک اثر رئالیستی با تمرکز بر مصائب حیات بشری است که با وامداری به تاریخ و شرایطی که افراد را به تناسب طبقۀ اجتماعی مورد تهدید قرار داده، انسان را از زاویه عضوی از یک خانواده و چه بسا جامعۀ بشری زیر ذره بین قرار داده تا با کورسوی امید به اخلاق و اصول انسانی، سرانجام محتوم را به ذهن مخاطب واگذار کند.
مطالب پیشین: