صحنهای که نینو زیر باران کتک میخورد، به لطف کریستین ژیروسو (آنتونیو)، که شیرینترین حرامزادهای بود که تا به حال کتکم زده، هم چالشبرانگیز و هم سرگرمکننده بود.
فرانچسکو سرپیکو، بازیگر ایتالیایی سریال پربیننده «دوست نابغه من»، در سال ۱۹۹۸ در ناپل متولد شد. او کار خود را با بازی در نقش نینو ساراتوره در این سریال آغاز کرد و در سه فصل نخست آن حضور داشت. سرپیکو، علاوه بر فعالیتهای هنریاش، بر تحصیل و پرورش تواناییهای خود در زمینههای عکاسی، شعر و نویسندگی متمرکز است و هماکنون در تئاترگریس مون آرتز Gracemoonarts فعالیت میکند. او در حال حاضر ساکن نیویورک است.
از چه طریقی متوجه تست بازیگری سریال «دوست نابغه من» شدید و پروسه انتخاب شدنتان به چه صورت بود؟
من در تست انتخاب بازیگران در کنار یکی از دوستانم که میخواست به عنوان بازیگر نقش فرعی انتخاب شود شرکت کردم. آن موقع در دو پروژه کوچک تئاتری مشغول بودم و دوستم به من گفت چرا در تست بازیگری شرکت نمیکنی؟ احساس کردم باید این کار را انجام دهم. در طول جلسات تست بازیگری بعدی، من از روند انتخاب بازیگران آگاه نبودم، بنابراین انتظار و رقابت زیادی احساس نمیکردم.آن بیخبری و سادگی از تواناییها و هنر من محافظت کرد. خیلی به سایر کاندیداها توجهی نداشتم، به جز آن کسانی که بیش از حد در مورد خودشان صحبت میکردند. در آن مقطع، به وضوح متوجه تضاد بین اعتماد به نفس واقعی و اعتماد به نفس کاذب شدم و در میان آنها، سعی کردم خودِ واقعیام را حفظ کنم.برای اولین بار در زندگیام، فداکاری زیادی انجام دادم بدون اینکه احساس بدی در مورد آن داشته باشم که ارزشش را داشت.
اولین بار چه زمانی «دوست نابغه من» را خواندید و اولین برداشتی که از این رمان داشتید چه بود؟
بعد از انجام اولین تست بازیگری حضوری، شروع به خواندن آن کردم. هیچوقت تمام چهارجلد را نخواندم اما بیشتر جلد اول و بخشهایی از جلد دوم و سوم را خواندم. حتی جملات کوتاه کتاب به اندازه ای عمیق بود که درک من را از جهانِ درونی شخصیتها بیشتر کند و به من کمک کند تا شرایط و روابط آنها را بفهمم. مانند بسیاری از خوانندگان دیگر، بلافاصله با متن ارتباط برقرار کردم. به نظرم زبانِ متن، ساده و واضح بود و با خواندن جلدِ دوم متوجه شدم که زبان، ساختار جملات و پیچیدگی آنها با توجه به سن راوی و تجربیات و رشد درونیاش در حال تغییر است این نکته خیلی تحتتاثیرم قرار داد. من از شایعات و داستانهای محله برای درکِ روانشناسی شخصیت استفاده کردم. از نخواندن تمام چهار جلد کتاب متاسفم. حالا آن را تنبلی و عملی سطحی قضاوت میکنم اما در آن زمان مانند امروز از اهمیتِ انسجام و ثبات در کارم آگاه نبودم.

«دوست نابغه من» چند دهه را طی میکند و نینو دستخوش تغییرات قابلتوجهی میشود. بزرگترین چالش در به تصویر کشیدن تحول او در طول زمان چه بود؟
من با او بزرگ شدم؛ این یک چالش بزرگ است. بنابراین میتوانم بگویم ظرفیتِ من برای پیشرفت بهعنوان یک بازیگر در طول این تجربه و نشان دادن تغییراتی که شخصاً دستخوش آن بودم قابل توجه است. پرورش جاهطلبیام برای شکوفا شدن بدون به خطر انداختن آن، داشتن ذهنیت از خودراضی بودن و خودشیفتگی در محیطی استثمارگر، چالشی بوده که اغلب در آن شکست خوردهام، و باعث درد برای خودم و کسانی که عاشقشان هستم شده است. این یک پروسه رها کردنِ تنشها، ایدهها، غرور و پرورش اعتماد به نفس بوده است. رها بودن و انعطافپذیری بدون خیانت به روایت و اعتماد به کارگردانهای مختلف و در عین حال احترام گذاشتن به دیدگاههای مختلف. چیزی که در آن موقعیت برای من بسیار سخت بود این بود که خودم را منزوی نکنم و بفهمم چه زمانی و چگونه برای خودم و کارم، فضای شخصی درخواست کنم. در این زمینه ناموفق بودم.برخی از همکاران، دوستان و افرادی از شهرهای مختلفی که با آنها برخورد کردیم، کمک زیادی کردند و بلوغ شخصی خودم هم کمک کننده بود. خشونت در یکی از سکانسهای فصل سوم، هنوز به عنوان یک چالش برای بیان آن محسوب میشود، حتی اگر همه چیز را در مورد آن بدانم. برای به تصویر کشیدنِ دقیق آن به تجربه بیشتری نیاز دارم. همچنین صحنهای که در آن نینو زیر باران کتک میخورد چالشبرانگیز و سرگرمکننده بود، به لطف همکاری و حمایت همه عوامل و کریستین ژیروسو(آنتونیو) که شیرینترین حرامزادهای بود که تا به حال کتکم زده است.
در مورد کدام صحنه خشونتآمیز فصل سوم صحبت میکنی؟
صحنهای که در آن سعی میکنم با النا رابطه جنسی داشته باشم در حالی که او نگران آینده خانوادهاش است و مرا از خودش دور میکند.
در طول سریال با کدام یک از بازیگران بیشتر نزدیک شدی و کدام شخصیت را بیشتر دوست داشتی؟
همه آنها در قلب من هستند. ادواردو اسکارپتا(پاسکواله) وقتی که به او گفتم میخواهم بازیگر بهتری شوم، کتابهایی را به من قرض میداد و فیلمهایی را به من معرفی میکرد که هنوز بابت آنها قدردانم. او کمک زیادی به من کرد.کریستین(آنتونیو)، السیو(میکله)، جیووانی(استفانو کاراچی)، مارگه(لنو) و گایا(لیلا)، الویس(مارچلو)، امانوئل)دوناتو ساراتوره)، و فابریزیا(لیدیا ساراتوره)، جووانی)انزو)، و جنارو)رینو)، آناریتا(ایماکولاتا گرکو)، ماتئو(پیترو)، فرانچسکو (برونو سوکاوو) و کیارا(النورا) در طول فیلمبرداری عشق زیادی به من دادند و دوستی آنها هنوز برای من ارزشمند است حتی اگر دیگر زیاد صحبت نکنیم. انتخابِ یک شخصیت مورد علاقهام غیرممکن است.
کدام صحنهها و سکانسهای بازیتان را بیشتر دوست داشتید؟
همانطور که اشاره کردم، کل سکانسهای فصل دوم بین نینو و لیلا، تا سکانسِ کتک خوردن زیر باران با آنتونیو. در پایان آن روز احساس عمیقی از رضایت و غرور نسبت به نتیجه کارم داشتم. همچنین سکانسی در محله با ملینا که او دوناتو را صدا میزند و سکانس رستوران در مراسم ازدواج در پایان فصل اول.

تجربهات از سکانسهایی که با گایا (لیلا) و مارگریتا (لنو) همبازی بودی چطور بود؟
یک ارتباط لذتبخش و محترمانه بود، یک رفاقت با مرزهای مناسب برای ایجاد یک تنش موثر بین ما برای عملکرد بهتر. خارج از محل کار، هر دو بسیار حمایتگر بودند. هنوز بحثهایی که من و گایا در مورد پیشرفت و رشد شخصی و بیان هنری داشتیم به خاطر میآورم؛ ما واقعاً همدیگر را درک میکردیم.
ارتباط برقرار کردن با فصل 4 سریال برای من سخت بود. پس از گذراندن سه فصل با لنو، لیلا، نینو، انزو، آنتونیو، میکله و……مواجه شدن با بازیگران جدید احساس عجیبی داشت. چه حسی نسبت به فصل چهار سریال داشتی؟
هنوز این فصل را ندیدم برای همین نمیتوانم نظری درموردش بدهم.
اگر میتوانستی نقش شخصیتی غیر از نینو را بازی کنی، کدام شخصیت را انتخاب میکردی؟
رابطه آنتونیو با لنو و جنون خودش و جنونِ مادرش مرا تحتتأثیر قرار داد. تعهد و اشتیاق پاسکواله در مورد ریاکاری جامعه تا حدی که توسط آن بلعیده میشود، شکنندگی و آسیبپذیری خشن و شدید استفانو، و لیلا – یک نابغه متلاشی و ویرانگر در نسخه مردانه – برای تحلیل جالباند. من هنوز به آن سطح از حرفهای بودن در بازیگری نرسیدهام. با این حال، همکارانم عملکرد شگفتانگیزی داشتهاند، بنابراین…..
برنامههای آیندهات در سینما یا به طور کلی چیست؟
پروژههای سینمایی متعدد، اجراهای تئاتر در سراسر جهان، شکست خوردن، کشف دوباره مهارتهای بازیگری و تبدیل شدن به بهترین بازیگری که میتوانم بشوم، حمایت از هنرمندان دیگر، زندگی در رویا، نوشتن، زندگی بین نیویورک و ناپل، ساخت یک تئاتر در چیلنتو، ادامه دادن به بازیگری و خلق کردن همراه با شادی، عشق، پایبندی به اخلاق، و احترام به خودم و دیگران تا زمانی که بمیرم. تجربه شکست، شکست، شکست، پاسخ به اشتیاق درونم. پایبند بودن به هدف اولیهام و ادامه مسیر.