جعفر پناهی که افتخارات سینماییاش حتی از عباس کیارستمی هم جلو زده، تنها فیلمساز ایرانی و چهارمین فیلمساز در تاریخ سینماست که توانسته چهار جایزه از بزرگترین جوایز سینمایی جهان را تصاحب کند. جایزهی نخل طلای کن برای آخرین ساختهاش «یک تصادف ساده» در سال ۲۰۲۵، جایزهی شیر طلایی ونیز برای فیلم «دایره» در سال ۲۰۰۰ میلادی، جایزه خرس طلای فستیوال برلین برای فیلم «تاکسی» در سال ۲۰۱۵ و جایزهی یوزپلنگ طلایی فستیوال لوکارنو برای فیلم «آیینه» در سال ۱۹۹۷. حالا او نه تنها پرافتخارترین سینماگر ایرانی است، بلکه نماد و سمبل سینمای مستقل ایران است که بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» قدرت گرفت و توانست به جای سینمای دولتی و مجوز دار که به نوعی جمهوری اسلامی را نمایندگی میکند، نمایندهی شایسته و به حق سینمای غیر دولتی، مستقل و شاید بتوان گفت مردمی ایران باشد.
جعفر پناهی به خاطر نوع نگاه رئالیستی خود به حقیقت نهفته در جامعهی ایران و تلفیق آن با تکنیکهای روایی و بصری منحصر به فرد و گاه شاعرانهی خود و همچنین موضعگیری علنی سیاسیاش علیه نظام دیکتاتوری حاکم بر ایران، از مدتها قبل از شروع انقلاب ژینا، انقلابی در سینمای ایران پدید آورده بود. سالها پیش از آنکه سینمای زیرزمینی و مستقل ایران چنان قدرتمند شود که سینماگرانی قد علم کنند و در داخل ایران، فیلمهایی بدون مجوز بسازند و در مجامع سینمایی جهان بدرخشند.
جعفر پناهی بعد از تثبیت خود به عنوان سینماگری صاحب سبک و امضا با فیلم «بادکنک سفید» به سراغ مضمونی تابوشکنانه رفت. مقولهی زنان و حق و حقوقشان در حکومتی که قوانینش، نه تنها نابرابر و ناعادلانه در مورد زنان است که اصلا ضد زن است. آقای پناهی در فیلم «دایره» به سراغ زنان زندانی رفته است. زنان زندانی، زنان فراری، زنان بزهکار، زنان سیاسی، سقط جنین، خودکشی و کلا عدم امنیت زنان در جامعهی ایران، موضوعاتی هستند که مطرح کردنشان در حکومت اسلامی خط قرمز محسوب میشود. جعفر پناهی در این فیلم چندین تابوشکنی کرده و از چندین خط قرمز گذشته است. اینکه زنانی که از زندان بیرون میآیند حتی از خرید یک بلیت اتوبوس به مقصد شهری دیگر، عاجزند، موضوعی است که شاید دیگران توجهی به آن نکنند و اصلا حتی به فکر کسی هم خطور نکند. اما حتی این کوچکترین چالش پیش روی زنان از دید جعفر پناهی دور نبوده است. آن هم در سال ۱۳۷۹ که سینمای ایران کمتر نگاهی به زنان مستقل، به زنان بیپناه، به زنانی که در خطر خشونت خانگی و یا اجتماعی هستند، داشته است. فیلم «دایره» توقیف شد و هرگز امکان نمایش عمومی نیافت.

دو فیلم بعدی جعفر پناهی «طلای سرخ» در سال ۱۳۸۲ و «آفساید» در سال ۱۳۸۴، نیز توقیف شدند و امکان اکران عمومی پیدا نکردند. در حالیکه در فستیوالهای مهم دنیا درخشیدند و جوایز معتبری را نصیب اقای پناهی کردند. جعفر پناهی بعد از پیوستن به اعتراضات مردمی در سال ۱۳۸۸، بازداشت و به شش سال حبس، بیست سال ممنوعالکاری، بیست سال ممنوعیت از خروج از کشور و بیست سال ممنوعیت از مصاحبه با رسانهها و مطبوعات محکوم شد. آقای پناهی بعد از آن تاریخ تا سال ۱۴۰۱، و حمایت او از جنبش زن، زندگی، آزادی، بارها بازداشت، بازجویی و زندانی شده اما برای هنرمندی که دغدغهی انسان و جامعهاش را دارد و دلش لبریز از عشق به سینماست، ممنوعالکاری، تهدید و ارعاب و سرکوب، نمیتواند مانعی برای ادامه دادن و خلق کردن باشد.

جعفر پناهی در سال ۱۳۹۰، اولین فیلم مستقل و زیرزمینی خود را ساخت. فیلمی به نام «این فیلم نیست» با کارگردانی مشترک مجتبی میرطهماسب که او هم ممنوع الکار بود. این فیلم شامل یک روز از زندگی آقای پناهی در خانهاش است، وقتی میخواهد یک فیلمنامه را با کلام و با زبان بسازد. در حقیقت پناهی و میرطهماسب با امکانات کم، بدون داشتن بودجه و تنها به پشتوانهی یاری و همراهی دوستان خود، فیلمی مستند ساختند که قصد داشت با عنصر زبان، وجهی سینماتیک پیدا کند. این فیلم در میان پانزده فیلم مستندی قرار گرفت که در سال ۲۰۱۳ به فهرست بهترین مستندهای اسکار راه یافتند. این فیلم از سوی نشریهی معتبر نیویورکر جزو مستندهای اثرگذار و برتر سینمای جهان در آن سال انتخاب شد.
از آن سال به بعد، جعفر پناهی راه خود را برای فیلم ساختن، بدون مجوز و ارشاد و سانسور و قصابی اثر هنری پیدا کرد. و با وجود اینکه مجبور بود پنهانی و زیرزمینی فیلم بسازد، فیلم ساخت و با هر کدامشان در فستیوالهای جهانی درخشید. آقای پناهی در سال ۱۳۹۱، با کارگردانی مشترک کامبوزیا پرنوی، فیلم «پرده» را ساخت، در یک ویلای ساحلی در شمال ایران و با بازی خودش، کامبوزیا پرتوی و مریم مقدم. فیلم در مورد هنرمندی است که یکی از سگهایش را کشتهاند و او با سگ دیگرش به شمال میرود و در ویلایش پنهان میشود. فیلم که تنها با موبایلهای شخصی عوامل فیلم، فیلمبرداری شده، یک گفتگوی درونی جعفر پناهی با خودش است. و دو کاراکتر دیگر نیز در حقیقت وجوه مختلف شخصیتی آقای پناهی را بازی میکنند. وجوهی چون ترس، ناامیدی، خشم، عجز، احساس عدم امنیت، خودکشی، مرگ و در نهایت زندگی. جعفر پناهی در این فیلم شرایط روحی و روانی خود را به عنوان یک هنرمند خلاق در دوران سرکوب و دیکتاتوری به نمایش میگذارد. هنرمندی که در ناامنی زیست میکند، دائما میان امید و ناامیدی دست و پا میزند اما در نهایت این زندگی است که برنده است. باید ماند، مقاومت کرد و ساخت. فیلم پرده در فستیوال فیلم برلین توانست خرس نقرهای بهترین فیلمنامه را در سال ۲۰۱۲ تصاحب کند.
در سال ۲۰۱۵جعفر پناهی با فیلم «تاکسی» دوباره به برلین رفت و اینبار توانست خرس طلای این فستیوال را بدست آورد. در حالیکه مانند سال گذشتهاش، امکان حضور در این فستیوال را نداشت. تاکسی یک فیلم داستانی-مستند است که خود آقای پناهی نقش راننده تاکسی را بازی میکند. پناهی در این فیلم که باز به نوعی شرح حال زندگی خود و اتوبیگرافیک است، فیلمسازی است که چون امکان فیلم ساختن ندارد، حالا خودش را به عنوان یک رانندهی تاکسی محک میزند. دوربین در تاکسی جاسازی شده و مسافران از وجود آن بیخبرند. ترفندی که عباس کیارستمی در فیلم «ده» خود نیز به کار برده بود. بسیاری از مسافران آقای پناهی را میشناسند و دیالوگهای او با مسافران، حدیث نفس هنرمندی است که در کنار مردم خود از یک درد مشترک رنج میبرد. دیکتاتوری، نبود آزادی، سرکوب و خفقان. اما خبری از شکست و تسلیم شدن نیست. به قول دارن آرنوفسکی، فیلمساز بزرگ جهان و رئیس هیات داوران آن سال فستیوال برلین: « جعفر پناهی به جای اینکه درهم بشکند و تسلیم شود، به جای اینکه بگذارد خشم و نومیدی او را در بربگیرد، نامهای عاشقانه به سینما ساخته است. فیلم او پر از عشقش به هنر، به جامعه و کشورش و به مخاطبانش است.» این فیلم در فروش جهانیاش بیش از ده میلیون دلار فروخته است.

جعفر پناهی در سال ۱۳۹۷، فیلم «سه رخ» را همچنان بدون مجوز و با امکانات محدود و به صورت پنهانی و زیرزمینی می سازد. این فیلم دیگر مربوط به شخص جعفر پناهی نیست. داستان از جایی شروع میشود که دختر جوانی از یک روستا از مناطق کوهستانی ترک نشین ایران، ویدئویی برای بهناز جعفری، بازیگر مطرح تئاتر و سینمای ایران میفرستد و میگوید چون برادرش اجازه نمیدهد که برای تحصیل در رشتهی بازیگری به دانشگاه تهران برود، خودش را خواهد کشت. بهناز همراه با جعفر پناهی یک سفر جادهای را اغاز میکنند تا دختر روستایی مورد نظر را پیدا کنند. وقتی به روستا میرسند، متوجه میشوند که کبری سعیدی، با اسم هنری شهرزاد، شاعر، بازیگر، فیلمساز و رقصنده نیز در همان روستا زندگی و در حقیقت طرد شده است. فیلم اگر چه مهربانی مردم روستا را به تمامی نشان میدهد اما مخاطب را با یک نکتهی بسیار تلخ روبرو میکند که اهالی روستا به باورها و سنتهای کهنه خود بیشتر توجه دارند تا به موقعیت انسانی و کرامت دخترها و زنهایشان. نه تنها مرضیه دختر جوان، از رسیدن به آرزوی خود یعنی رفتن به دانشگاه و بازیگری خواندن منع شده، بلکه شهرزاد نیز دههها بعد از بازی در فیلم فارسیهای قبل از انقلاب، به عنوان زنی بدکاره از روستا طرد شده و در خانهای دور از روستا برای دل خود به نقاشی مشغول است. در حالیکه خانم شهرزاد از سال ۱۳۵۲، از بازیگری و رقصندگی کناره گیری کرد و در اعتراض به ساخت فیلمهای سطحی، به کارگردانی و نویسندگی و شاعری روی آورد و در این وجه از زندگی خود نیز موفق بود. فیلم به زندگی سه نسل از بازیگران ایرانی میپردازد. شهرزاد در قبل از انقلاب، بهناز جعفری در زمان حال و مرضیه در زمان آینده. آنچه که فیلم را برجسته میکند، توجه به زنانی است که در بسیاری از نقاط ایران، در چنبرهی عقاید متحجرانه و قرون وسطایی گیر کردهاند و صدایی هم ندارند. فیلم توانست نخل طلای بهترین فیلمنامه را از فستیوال فیلم کن آن سال بدست آورد. همچنین در دهها فستیوال بینالمللی دیگر بسیار خوش درخشید. میتوان تاثیر سینمای عباس کیارستمی را در این فیلم جادهای به وضوح دید.
فیلم بعدی جعفر پناهی که باز خود نیز به عنوان جعفر پناهی فیلمساز بازی میکند، «خرس نیست» نام دارد. او این فیلم را در سال ۲۰۲۲ در یک روستای مرزی ایران با ترکیه ساخته است. داستان زوجی که میخواهند با پاسپورت جعلی فرانسوی ایران را ترک کنند، در حالیکه جعفر پناهی و گروهاش هم میخواهند این زوج را دنبال کنند و هم درگیر مردان روستا هستند که میخواهند مانع «وقوع گناه» شوند. فیلم داستان پیچیدهی زوجهایی است که درگیر ماندن یا رفتن هستند. آقای پناهی در این فیلم، بازداشت مجدد خود و به زندان رفتنش را پیشگویی میکند. در این فیلم مینا کاوانی، بازیگر ایرانی- فرانسوی، با چهره، چشمها و بدن خود، بازی درخشانی ارائه داده است.

جعفر پناهی با اخرین اثر خود به نام «یک تصادف ساده»، که فیلمنامهی آن را با شادمهر راستین، فیلمنامهنویس مطرح ایرانی نوشته است، توانست نخل طلای کن ۲۰۲۵ را بدست آورد. او خود در کمال ناباوری بعد از سالها ممنوعالخروجی در فستیوال کن حضور داشت و در هنگام گرفتن جایزه گفت: «از تمام گروهها با هر عقیدهای میخواهم که برای آزادی ایران متحد شوند.» آزادی، چیزی که او در تمام دوران فیلمسازیاش با تمام گوشت و پوست و و خون و استخوان به دنبالش بود.