هفتمین حضور تام کروز در نقش “اتان هانت” همچنان شیدایی و اشتیاق وافر او را برای درنوردیدن مرزهای تازه در بدلکاری و چشیدن طعم تجربههای نو به تصویر میکشد. سیصد میلیون دلار هزینه تولید قسمت اول “ناوبری کور”-بدون هزینه تبلیغات و پخش – آن را به گرانقیمتترین قسمت این سریال سینمایی که در حال پایاندادن به سومین دهه حضورش روی پرده سینماست تبدیل کرده است. شاید وقتی در 1973 پس از پخش هفت فصل و یک صد و هفتاد و یک قسمت سریالی به همین نام به پایان رسید، هیچکس فکرش را هم نمیکرد ربع قرن بعد شخصیتهایش روی پرده سینما جان بگیرند و به یکی از هیجانانگیزترین و پرفروشترین – فروش جهانی این مجموعه به مرز چهار میلیارد دلار رسیده است – فرانچایزهای تاریخ سینمای اکشن بدل شود. “برایان دی پالما” با کارگردانی اولین قسمت این مجموعه سینمایی در سال 1996 سنگ بنای مهمی برای آن استوار کرد – هنوز هم قسمت اول یکی از بهترین قسمتهای این مجموعه است.- اما در ادامه و به مدد جاهطلبیها و ممارست مثالزدنی “تام کروز” در نقش بازیگر – تهیهکننده شاهد رشد و شکوفایی هر چه بیشتر آن بودیم طوری که آخرین قسمت آن – قبل از این اکران تازه – “fall out” یکی از بهترین اکشن های قرن بیست و یکم لقب گرفت. پیوستن “کریستوفر مک کواری” در سمت کارگردان از قسمت پنجم به تیم سازنده “ماموریت غیرممکن” به قوام و پختگی بیشتر آن کمک کرده است. سابقه همکاری طولانیمدتش با “تام کروز” در کنار “فیلمنامهنویس بودنش – برنده اسکار برای فیلمنامه درخشان “مظنونین همیشگی” و نویسنده آثاری چون “ولکیری”، “توریست”، “لبه فردا” و “جک ریچر”-منجر گشته تا مجموعه با ریتمی هماهنگتر و استوارتر به مسیر خود ادامه دهد.
در دوره ایی که جلوههای ویژه بیداد میکند و اکثر فیلمها پشت ابر کامپیوترهای عظیم استودیوهای معظم ساخته میشوند، اصرار تام کروز و تیم سازندهاش بر جابهجاییهای مداوم و طاقتفرسا در چهارگوشه جهان برای فیلمبرداری و بدلکاریهای او بدون استفاده از بدلکار جایگزین – آزمون و خطاهایی که او را همواره در یکقدمی تراژدی قرار میدهد – و عطش سیریناپذیرش برای تجربیات تازه باعث شده که این آثار در گونه خود استثنایی محسوب شود. عجیبتر اینجاست که اثری از محافظهکاری در او که وارد دهه شصت زندگیاش شده – متولد سوم ژوئیه 1962-دیده نمیشود و با تمرینات مداوم و طاقتفرسا و قدرت روانی بالا مانند یک ورزشکار المپیکی خود را همواره برای چالشهای تازه آماده نگاه میدارد. “ناوبری کور” نیز مملو از این تجربیات خطرناک و حیرتانگیز است. بی شک تجربه دیدن چنین آثاری بر روی پرده بزرگ است که میتواند شگفتی خلق چنین موقعیتهایی را به تصویر کشد و بههیچعنوان دیدن آن روی نمایشگرهای خانگی نمیتواند ذره ایی از آنهمه کار روی باند صوتی و تصاویر پر طمطراق را بازتاب دهد. امارات متحده عربی که در قسمت چهارم – که در کنار قسمت دوم جزو ضعیفترین قسمتهای این مجموعه است – با برج خلیفه دبی خود را به رخ کشیده بود، این بار با فرودگاه عریضوطویل پایتختش “ابوظبی” بار دیگر تصویر متفاوتی از خاورمیانه را به سالنهای سینمای جهان عرضه کرده است؛ هر چند اثر همچنان از مجموعه مولفههای همیشگی خود – تغییر چهره، تعقیب و گریزهای فراوان و رودست زنیهای بیشمار – بهره میبرد؛ اما کاملن مشخص است که مدام در صدد است تا دچار رخوت و تکرار در فضاسازی نشود و این هر چه بر تعداد این مجموعه اضافه گردد سختتر خواهد گشت، چرا که بیننده به همه کدهای آن دسترسی دارد و برای طرحی نو درانداختن نیاز به جسارت، خلاقیت و نبوغ فراوان است. “کریستوفر مک کواری” در این سومین تجربهاش با “ماموریت غیرممکن” نشان میدهد که کاملن بر کار مسلط شده و تمام تلاشش را میکند تا دوربینش در موقعیتهای مختلف بیننده را درست در وسط مهلکه قرار دهد – مانند سکانسی در فیلم که در میانه کوچه ایی بسیار باریک در “ونیز” نبردی در میگیرد و دوربین به حدی در میانه آن، تصاویر را پرس میکند که مخاطب احساس کند در میانه این دام گه در حال مشت و لگدخوردن است. “مک کواری” از زمانی که به مجموعه پیوسته نویسنده فیلمنامه آن نیز هست و هر چند تلاش کرده که طرحوارههای مهیجی خلق کند، اما همچنان شخصیتپردازی اثر ضعیف است و لنگیهای در روایت دارد. بهخصوص روایت این قسمت که مشکلات فراوانی در اقناع مخاطب دارد. آنقدری سر مجموعه بهدشواری تولیدش گرم است که نتوانسته کدهایی را که از جنگ سرد برجامانده بهخوبی در خود نهادینه کند و توضیحات سطحی که در جلسه محرمانه امنیت ملی درباره آن کلید مرموز – از زیردریایی اتمی شوروی سابق که به نام این قسمت یعنی “ناوبری کور” است برجایمانده و میتوان با آن یک هوش مصنوعی ابرقدرت که سرکش شده را کنترل کرد – داده میشود قدری کودکانه است و قابلپذیرش نیست و این باعث شده منطق فیلمنامه دچار اختلال جدی شود و تلاشی نیز در صدد تصحیحش انجام نمیدهد. هر چند باید دید در قسمت بعدی که سال آتی اکران میشود چقدر میتواند خود را ترمیم و پایانبندی بهتری را رقم زند.
درهرحال جسارت در تولید و دستزدن به نوآوریهای بصری تازه همچنان میتواند مهمترین محرک هر بیننده ایی برای مواجه با این اثر باشد – که فروش خوب آن در هفته اول همچنان نشاندهنده همین اقبال است. نزدیک به سیصد میلیون دلارفروش جهانی آن تا کنون- و این بهخوبی بیانگر این است که همه میدانند “تام کروز” و تیم سازندهاش هیچ کمفروشی در این زمینه نمیکنند و ساعاتی پر از آدرنالین و دوپامین در انتظارشان است؛ از فرودگاه “ابوظبی” به صحرای داغ و سوزان عربی در نزدیکی مرز یمن میرویم و شاهد تصاویری بس چشمنواز هستیم. تجربه طوفان شن و صحنههای پر تب و تابی که کاملن مشهود است”مک کواری” از بازیهای کامپیوتری الهام گرفته و به سبک و سیاق “کانتر استرایک و “کال آو دیوتی” آنها را کارگردانی کرده است. حتی اکستریم لانگ شاتهای اولیه آن و حرکت آدمها در عمق تصویر مخاطب آشنا را به یاد حماسه جاودان “دیوید لین”،”لورنس عربستان” میاندازد.- در قیاسی معالفارق – روایت، کدهایی از نگرانیهای بشر درباره جنگهای آینده میدهد. جنگهایی فراتر از ثروت و قدرت. جنگ کنترل بر منابع در حال اتمام، نبرد با هوش مصنوعی و تواناییهایی که فراتر از درک آدمیزاد خاکی است. اما همانطور که اشاره شد آنقدری فیلمنامه شلوغ است از خردهروایتها و هیجان برای به نمایش گذاشتن صحنههای اکشن که اصولن فرصتی برای عمیقشدن در محتوا ندارد. حذف ناگهانی و غیرمنتظره یکی از هنرپیشههای اصلی چند قسمت اخیر “ربهکا فرگوسن”-هنرپیشه سوئدی – بریتانیایی – شوک عظیمی برای مجموعه محسوب میشود بهخصوص بهخاطر شیمی که بین او “اتان هانت” برقرار گشته بود. در عوض “هیلی آت ول” هنرپیشه بریتانیایی بلک باسترهایی چون “انتقامجویان” به مجموعه اضافه شده تا این جای خالی را پر کند. بازیها مثل همیشه در سطح بالایی برقرار است و هماهنگی مثالزدنی بین اعضا گروه جازیست. بارها تغییر برنامه و کنسلشدن فیلمبرداری این قسمت در ونیز هم نتوانست بر عزم گروه برای خلق تصویرهای مهیج سایه افکند و یکی از دلایل بالارفتن هزینههای تولید نیز همین بوده است. اما به نظر میرسد اینهمه سختی در تولید ارزشش را داشته است چرا که شاهد تعقیب و گریزهای دیدنی در “رم” هستیم. یکی از نقاط قوت مجموعه، استفاده درخشان از جغرافی بهمثابه خلق موقعیتهای بصری چشمنواز محفوظ است و بیننده با لمدادن در صندلی سینما میتواند با “ماموریت غیرممکن” به نقاطی سفر کند که شاید برایش چندان ممکن نباشد، آن هم در توالی بسیار کوتاه زمانی. همچنان حضور موسیقی کلاسیک شده “لالو شیفرین” آهنگساز آرژانتینی یکی از عناصر هیجان و اتصال سکانسها به هم محسوب میشود و به حدی در تاروپود این مجموعه نفوذ کرده است که دیدن قسمتی از “ماموریت غیرممکن” بدون شنیدن این موسیقی حماسی غیرممکن به نظر میرسد. اگر از ضعفهای محتوایی اثر بگذریم، آنچه همچنان نقطه قوت این مجموعه محسوب میشود درک درستش از ضربآهنگ است و تدوین درخشان آن کلاس درسی در نوع خود محسوب میشود.
کاتهای به جا در کنار کارگردانی که درک درستی از انتخاب نماها دارد بیننده را در این دو ساعت و اندی از خمیازه کشیدن و جابهجاشدن در صندلی رهایی داده است. اصولن هدف چنین آثاری تامل یا تفکر مخاطب به مسائل و مشکلات عمیق بشر معاصر نیست، بلکه لذت مواجه با موقعیتهای پیچیده ایی است که زندگی روزمره بیشتر آدمها از آن تهی است و این قسمت نیز در این مسیر کاملن موفق است. اما شاهبیت قسمت هفتم صحنههای اکشن حیرتانگیزش در دل زیباییهای مسحورکننده آلپ/اتریش است . “تام کروز” یکی از مهیجترین و خطرناکترین پرشها با چتر را در امتداد خطآهن داشته است و موفق شده که یکی از سکانسهای فراموشنشدنی سینمای اکشن را برای عشاق این دست از هیجانات رقم بزند و این تجربیات در کنار کاری که در قسمت دوم “تاپ گان: ماوریک” در این سنوسال انجام داده است او را بی شک در پانتئون ستارگانی قرار میدهد که در میانسالی بدین شکل متهورانه دست از این جنون سینمایی بر نمیدارند و ظاهرن این تازه شروع ماجراهای نو برای اوست و بی شک در یک دهه آتی شاهد تجربیات دستاول دیگری از او خواهیم بود.
Subscribe to Updates
Get the latest creative news from FooBar about art, design and business.
مطالب مرتبط
نظرتان را به اشتراک بگذارید